دیگر نه اصل و نه فصل مشترکی به جا نمانده!
یادداشت / جمشید پوراحمد
سیدجمالالدین اسدآبادی گفته بود؛ «اگر شما گوسفند نباشید. آنان نمیتوانند گرگ باشند!
چشم انسان کور باشد، بهتر از این است که بینش و طرز تفکر او کور باشد!»
***
تحویل سال ۱۴۰۳ مصادف گردید با چهلمین روز مرگ نگار پوراحمد «نمایشنامهنویس» ساعت پنج صبح در ترافیک سنگین و طولانی «مرده پرستان! » بهشت زهرا گرفتار شدیم و با فلاکت به خانه جدید و همیشگی نگار پوراحمد رسیدم…اما قبل از ما همسر پریشان حالش به خانه رسیده بود و بساط سفره هفت سینش با گلآرایی بسیار زیبایی رخنمایی میکرد… اما این اتفاق و این چیدمان زیبا منحصر به فرد نبود، تمام.
اهالی کشور بسیار پرجمعیت، شامل مردهها و زندههای بهشت زهرا در مواردی بسیار سفرهای هفت سین باشکوهتری برای عزیزانشان تدارک دیده بودند و همه در نهایت سخاوت و مهربانی از حاضرین با میوه و شیرینی پذیرایی میکردند.
همان آدمهایی که چنانچه سهلانگاری و غفلت و بیمهری نمیکردند، شاید اکثرا رفتگان در خانه و آشیانه و در کنار یکدیگر حضور داشتند و زندگی میکردند.
نقل از افسون صبری یکی از دوستان گرمابه و گلستان نگار پوراحمد، که ساکن ایتالیا و یکی از ورزشکاران قایقرانی صاحب نام کشور است؛ نگار پوراحمد به عرض و عمق زندگی مینگریست و نه به طول آن و چه بسا آدمهای بیخاصیت بسیار بودند و هستند که تا یک قرن و حتی بالاتر زندگی کرده و خواهند کرد، ولی لطفعلی خان زند فقط 22 سال زندگی کرده، میرزاده عشقی 29 سال و پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد و بسیاری دیگر از این بزرگان صاحب نام و تاثیرگذار به همین منوال.
نگار پوراحمد به تقویم خیلی اعتقاد و اعتمادی نداشت و میگفت؛ رویداد تحول باید در قلب و زندگی صورت پذیرد و اگر نه بهار یک فصل تکراریست و نشانی از گذر عمر.
حال اگر نخواهیم دیدگاه و نگرشهای خطایمان را تغییر دهیم، بدون شک، شیشه واقعیت زندگیمان را بغل سنگ میگذاریم.
عصر، عصر ابتذال، پلیدی و بیشرمی است و شخم زدن تعهد، وظیفه، باور و اعتقادات انسانی و نتیجه؟…
- ۰۳/۰۱/۲۸