از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

جایگاه هنرمند

چهارشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۳، ۰۵:۴۷ ب.ظ

یادداشت / جمشید پوراحمد

…و سعید راد؛ او نه اولین هنرمند و نه آخرین خواهد بود… ما فقط اجازه داریم در چارچوب احترام، ادب، نزاکت و انصاف درباره شخصیت هنری و اجتماعی یک هنرمند اظهارنظر کنیم.
حتماً غلط زیادی است که توسط نابازیگران نمایش مردگان(!) -که بیشتر در دنیای مجازی به موضوع جایگاه اجتماعی – هنری یک هنرمند پرداخته می‌شود. آنها انگار مانند سارقان نیمه‌شب از دیوار وارد حریم خانه و خانواده آن هنرمند می‌شوند
این کار، آن چنان زشت و ناپسند است که قلم قاصر است از بیان آن.
یادداشت پیش رو، انحصاری نیست و هر هنرمند و خواننده گرامی می‌تواند، شخصیت واقعی و درونی خود را از لابلای مصداق‌‌هایی که نوشته‌ام، پیدا کند… شاید به خود بیایند.
دعوی چه کنی؟! داعیه‌داران همه رفتند…
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند…
آن گرد شتابنده که در دامن صحرا است…
گوید؛ چه نشینی؟! که سواران همه رفتند…

***
نمایشگاه “خطرناک ترین حیوان جهان” در سال ۱۹۶۳ میلادی | ۱۳۴۱ شمسی در باغ وحشی در نیویورک برگزار شد.
در ورودی این نمایشگاه یک آینه بزرگ وجود داشت که مردم را دعوت می‌کرد تا خود را در آینه ببینند و همراه آینه متن‌هایی بود که خطرات انسان‌ها برای دیگر موجودات روی زمین را یادآور می‌شد.
هدف این نمایشگاه این بود که نشان دهد چگونه بشر، با وجود هوش و پتانسیل برای تغییرات مثبت، به مهم‌ترین تهدید برای تعادل ظریف طبیعت و بقای گونه‌های متعدد دیگر تبدیل شده است.
داستین هافمن در زمان دریافت اسکار که نمی‌دانم مربوط به سال ۱۹۷۹ برای فیلم «کریمر علیه کریمر» بود و یا فیلم «مرد بارانی@ سال ۱۹۸۸، وقتی پشت میکروفون رفت چنین گفت: «قبول نمی‌کنم که جک لمون را شکست دادم، که آل پاچینو را شکست دادم، باور ندارم که پیترسلرز باخته، ما بخشی از یک خانواده هنری هستیم، شصت هزار بازیگر در هالیوود هست، عذرخواهی می‌کنم … با بازیگران تلویزیون تقریبا یکصدهزار نفر می‌شوند، بیشتر آن بازیگران بیکار هستند، فقط بعضی از ما آنقدر خوش شانس هستیم که با نویسنده و کارگردان‌های خوب کار می‌کنیم.
چون یک بازیگر بیکار، حوصله نوشتن ندارد، نمی‌تواند نقاشی کند، چون وقتی دارد با تاکسی کار می‌کند باید تمرین لهجه‌های مختلف را انجام دهد.
خانواده هنری که برای بهترینها می‌جنگد…هیچ کدام از شما تا حالا نباختید، باعث افتخار من است که این جایزه را با شما شریک باشم…»
تفاوت دیدگاه این بازیگر با نگاه برخی از بازیگران وطنی، چقدر آزاردهنده است.
رسیدن به جایگاهی که در خور مرتبه یک هنرمند باشد، نیاز به مطالعه، مراقبه و شناخت معرفتی دارد.
همه‌ی ما دست کم در روایت، هیولایی نفرت‌انگیز هستیم… اما دست کم می‌توانیم تلاش کنیم که در هیولا بودن ارتقا پیدا نکنیم…

  • جمشید پوراحمد

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.