از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

آیا بُزت رو کشتی؟!

دوشنبه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، ۰۲:۰۹ ب.ظ

 

یادداشت / جمشید پوراحمد
داستان‌های زیبا و ارزشمندی داشتیم و داریم که به دست فراموشی سپرده شده و با خواندن و شنیدنش اکثر اوقات مسیر زندگی‌ات تغییر خواهد کرد.
داستان پر معنا و مفهوم «بزت را کشتی؟»؛ داستان مرید و مرادی است که از بیابانی می‌گذشتند و به ناچار شب را مهمان منزل خانمی شدند.
خانم صاحبخانه که دو بچه و یک بز داشت… از دو مهمانش با شیر گرم پذیرایی می‌کند و توضیح می‌دهد که با شیر تنها بزش ماست و پنیر می‌زند و زندگی‌اش را می گذراند. شب موقع خواب، مراد به مرید می‌گوید؛ ما که پولی نداریم به این خانم بدهیم و از او حمایت کنیم و تنها راه کمک کشتن بز اوست!
…و مراد از مرید می‌خواهد که بز زن را بکشد!
مرید بسیار ناراحت می‌شود و می‌گوید این بز تمام زندگی این زن است و‌ من چرا باید این کار را انجام دهم؟!
مراد که انسان دوراندیش، واقع بین و خردمند بود، به مرید می گوید؛ تو به حرف من گوش بده و بز را بکش… مراد بز را می‌کشد و شبانه از خانه زن خارج می‌شوند.
چندین سال می‌گذرد و مرید هنوز حکمت این کار را نمی‌دانسته، از شهر دیگری رد می‌شدند که می‌بینند یک کاروان بزرگ در حال عبور و همان زن سر دسته کاروان است!
مرید خیلی متعجب از مراد حکمت آن کار را سئوال می‌کند؟
مراد می‌گوید؛ این زن آنقدر به تنها بزش وابسته بود که دیگر پتانسیل و توانایی خود را ندیده بود و وقتی آن بز را کشتیم، او مجبور شد از توانایی‌های دیگرش استفاده کند و وابستگی‌اش را نسبت به بز رها و فراموش کند.
تا نسوزد، بر نیاید بوی عود
پخته داند، این سخن با خام نیست!
دختران خیلی جوان و بانوان خوب سرزمینم؛
شما که تنها دارایی و در واقع بز زندگی‌تان، شده نمایش ظاهرتان با رکیک‌ترین الفاظ و با شرم‌آورترین شکل ممکن در اینستاگرام در آیتم های متفاوت، به دلیل پول و شهرت« با گرفتن لایک، به خود بیا…
«بز» خانه در الهیه، ماشین شاسی بلند، سفرهای خارجی و ویلا در شمال و کیشت را بکش. بکش تا به هرزگی، سرخورده و بی قیمتی دچار نشوی! نمی‌دانم که انیمیشن کوتاه و مفهومی گذر عمر را دیده‌ای؟ که اگر دیده باشی متوجه واقعیتی تکان دهنده که لایک های امروز بلاک‌های فردا را برایت می‌سازند، شده‌ای.
بلاک از طرف خانواده، همسر و فرزند، جامعه، دوستان واقعی و تبعات تلخش که تا آخر با تو خواهد ماند.
بز شهرت از قاب انحراف و مستهجن را بکش تا ببینی که از آتوسا دختر کوروش بزرگ، از ماندانا مادر کوروش، از مریم میرزاخانی، آزاده تبازاده، فروغ فرخزاد، پروین اعتصامی، مونا جراحی، ترانه رضوی، سیمین دانشور و یک سیطره بزرگ دیگر از بانوان پرآوازه و پر افتخار ایران چیزی کم نداری.
خوانده بودم، زن سالم شباهت فراوانی به گرگ دارد؛ قوی، استوار، سرشار از نیروی زندگی، حیات بخش، واقف به قلمروی خویش، ابداع گر، وفادار، پر جنبش و فعال.
بانوی سرزمینم؛ پرافتخار بمان…

  • جمشید پوراحمد

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.