جمشید پوراحمد
مورد خطابم در این نوشته، آقای بهرنگ توفیقی، کارگردان سریال «افرا»ست…
دیر زمانیست که فیلم و سریالهای تلویزیون کاور ناهنجاریها و تلخکامیهایی شده که آنها را دیدیم و تجربه کردیم و ظاهراً و از قرار معلوم، عمدی هم در ساخت آنها وجود دارد!
در این میان اما سریال «افرا» مکملیست برای رنج مضاعف بینندگانی با موج عظیم دلمردگی(!) که محکوم به دیدن «افرا» و «در کنار پروانهها» و… هستند. فیلم و سریالهایی از جنس یک عبارت ساده قانونی «اسقاط کافه خیارات».
با ساخت سریال «افرا»، بین شما و بینندگان تلویزیون و مخاطبهایی که درگذشته نه چندان دور از شما کارهای زیبا و قابل تحسینی در یادشان مانده بود فاصلهای بعید افتاد. این رابطه قیمتی با سالها رنج و تلاش شما تبدیل به اسقاط کافه خیارات گردید، یعنی فسخ!
شاید امکان دارد شما برای توجیه منطقی و معمول ساخت این گونه سریالها، حتی با مافیای هزاردستان تلویزیون هم مواجه شده باشید ولی نتیجه کارتان برای بیننده کارکردی بیحاصل و آزاردهنده داشته است.
باید توضیح بدهم که نگرانی بنده نگارنده، ورای بینندگان معمولی سریالها و برنامههای تلویزیون است؛ اگر شما هم در جایگاه بنده قرار میگرفتید و به مدت چهار سال پرمخاطره را با ماموران شریف محیطبانی، این سربازان بیدفاع جنگلها و حیوانات زیبا و ارزشمند و نادر سرزمینمان ایران و حافظان ارزشهای خدادادی و ملی میگذارندید، اطمینان دارم آن زمان درک بهتر و درستتری از مسئولیت این حامیان و دلسوختگان طبیعت پیدا میکردید.
شاید اگر شما هم مانند من در مراوده با محیطبانان عزیز، این انسانهای شریف و عاشقان آفرینشهای زیبای خداوندی، پا به پایشان در اقصی نقاط دور افتاده ایران، گشت میزدید (همان گونه که من هنگام ساخت مستند «آفرین آفرینش» با افتخار همپایشان بودم)، دیگر به فکر ساخت سریالی به نام «افرا» نمیافتادید.
شما با ساخت سریال «افرا» فضای ناامنی برای محیطبانان شریف، به وجود آوردید! شما با «افرا»یتان برای این بزرگمردان، فضای وهمانگیزی از یک کابوس ساختید؛ حتی پا را فراتر از دایره انصاف گذاشتید و در مواردی این ماموران خدوم و دلسوز را مورد تحقیر قرار دادید!
مواجههای چنین از سر بیانصافی در حق این سرباز معلمهای نجیب و جان برکف، بسیار دردناک است؛ مردانی بیادعایی که حافظ و نگاهبان سرمایههای طبیعی این مرزوبوم هستند.
آیا سازندگان «افرا» تاکنون به این صرافت افتادهاند که محیطبانان هر لحظه در مصاف با مرگ و زندگی انجام وظیفه میکنند و حالا باید با دیدن «افرا» با ترس و وحشتی مضاعف کار و وظیفهشان را انجام دهند!
جناب توفیقی!
آبی که در سریال «افرا» شاهدش بودیم، میتوانست بخشی از خشکی زایندهرود را جبران نماید.
شما طنز جدیدی در «افرا» خلق کردید؛ ادغام شخصیت سیلوستر استالونه در «اولین خون» و دیگر قهرمان فیلمهای آمریکایی در شخصیت نقش پژمان بازغی!
باور نکردنی اینکه آقای بازغی در طول و عرض ایفای نقششان در این سریال شما، تمام تجربه و توان سالها بازیگریاش را در ارائه سه میمیک خلاصه کرده است!
نکاه قابل توجه؛ میشود محتاج و درمانده هزینه جاری زندگی باشی و از مدیریت کارخانه حاج محمود، در کنار آتش بایستی و ویلا اجاره بدهی!! و در عین حال میتوانی در هر گوشه از استان، از بندر تا پشت درب دادگستری هواپیمای آواکس داشته باشی!
جناب توفیقی!
چه تصوری داشتید که چنین فکر کردید میتوان برای گریز از مکافات انجام جرایم بزرگ، با برگزاری دو جلسه دادگاه، سر و ته قضیه را هم آورد و به قول عزیزان اهل قانون، موضوع شکایت را کن لم یکن تلقی گردد؟!
لطفا آدرس این دادگاه سریالتان را به مردم گرفتار در بیشتر دادگاهها مرحمت فرمائید تا شاید گرهگشای کلاف گرفتاریشان شوید!
راستی جناب توفیقی، فصل دوم سریال «افرا» را کی خواهید ساخت؟!
به هر حال باید تکلیف دو موضوع مهم و جا افتاده در فصل اول سریال را که می تواند در جامعه تبعات زیادی داشته باشد روشن کنید؛
اول؛ فروش سلاح غیرقانونی
دوم؛ شکارچی فراری!
آقای توفیقی کاش از خود افرا در حال انقراض با یک دنیا اهمیتی که دارد سریال میساختید، آنگاه این نوشته خیلی کوتاهتر و موجزتر میشد… ای کاش!