یادداشت / جمشید پوراحمد
آقای دولت!
گیرم که غزلهای مرا یار نخواند
اخبار مرا باد به گوشش نرساند
گیرم من از این درد بمیرم که بمیرم
او هیچ نداند که نداند که نداند…و
گیرم گلاب ناب شما اصل قمصر است
اما چه سود، حاصل گلهای پرپر است!
آقای دولت؛
چه فاصله عمیقی بین مردم و دولت است!
آقای دولت! شما دست دزد را در موجودیت کشور بازگذاشتهاید و دستبند به دست شرافتمندان، حقطلبان، دردمندان، زحمتکشان، مستمندان، شیفته و شیدای فرهنگ، ادب و هنر، فرهنگیان، فرهیختگان، کارگران، دانشجویان، استادان و هنرمندان زدهاید.
نتیجه چنین اوضاعی، رشد سرطانی بدخیم بین دولت و مردم است که اکثر دولتمردان به یک موضوع واحد فکر می کنند، موضوعی چون ثروتاندوزی، فرستادن خانواده به کانادا و آمریکا …و حذف مشکلات مردم از دستور کار!
در دسترسترین مسئول استاندار است؛ محال است یک شهروند عادی بدون اسپانسر و حامی حتی بعد از یکسال بتواند در روزهای ملاقات عمومی شخص استاندار را ملاقات کند! نمونه نزدیک و امتحان شده… لطفا به همدان مراجعه بفرمائید، وقتی با مشقتهای فراوان، هفتخوان رستم را بگذرانید، تازه به دفتر مدیرکل استاندار خواهید رسید!
آقای دولت؛ ما در سطح کشور ملاقات خصوصی داریم … نه ملاقات عمومی!
زهی خیال باطل نسبت به وعده و وعید حتی یک مدیر ساده! به همین دلیل نزد آقای دولت نه دزدی، نه درست و غلط و نه خدمت، معنایی ندارد و متاسفانه این برد و باخت است که معنا پیدا کرده.
آقای دولت؛ شما نه در خصوص گازهای سمی که هر روز تعدادی از فرزندان این مرز وبوم را از پای در میآورد و نه دیگر گازهای سمی مثل گرانیهای لجام گسیخته، فقر، بیکاری که ما مردم باید آن را استشمام کنیم هیچ کاری نکردهاید و این ما هستیم که حق هیچگونه اعتراضی را هم نداریم!
باید مایه شرمساری مسئولان باشد وقتی میشنوند که در بعضی از شهرها والدین دانشآموزان برای نگهبانی و مراقبت از فرزندانشان شیفت گذاشتند و نوبتی محیط بیرون و حیاط مدرسه را نظارت میکنند.
آقای دولت؛ مردم عادی چگونه باید در برابر سونامیهای رنج و درد مرگآور، خودشان از خودشان مراقبت کنند؟! وظیفه دولت کجاست؟!
به جای تلویزیون، دولت سریال طنز میسازد… سریالی تکراری، بی محتوا و بی اهمیتی مثل اختلاف بین امید قالیباف و امیر سیاح!
آقای دولت؛ در ترکیه همین همسایه شمال غربیمان، به مناسبت اکتشاف یک میدان گازی، برای یکسال مصرف گاز برای کسانی که ۲۵ متر مکعب در ماه مصرف دارند مجانی شد… در ایران هرچه اکتشاف بیشتر میشود قیمت مصرف گاز هم خانمانسوزتر محاسبه میگردد!
آقای دولت؛ از آمار هولناک و غمانگیز در یکسال اخیر باخبرید که به طور متوسط روزانه ۶۵۹ کشاورز به عبارت دیگر در هر دو قیقه یک کشاورز شغل خود را رها کرده؟!
آقای دولت؛ از تبعات گرانی بنزین و بزودی از افزایش صددرصدی بلیت هواپیما چی؟!
آقای دولت؛ آیا از هزینه سنگین مردن خبر دارید؟!!!
آقای دولت؛ به گمانم از تنها موردی که خبر دارید و بسیار خشنود و مسرور هستید… عزیزان فامیل دور است که در سطح کشور داس یا سطل ماست در دستانشان دارند!
***
حکایت سریال گیلدخت، دقیقا عین اوراقفروشهای مسگرآباد است؛ وقتی میروی سراغشان و قطعهای را طلب میکنی، اکثر از شما بیعانه میگیرند و میگویند دو روز دیگر مراجعه کن… تعهدی هم به شما نمیدهند! اما دلیلش این که چون نمیدانند آن قطعه کجای بازار شام مغازهشان جاخشک کرده… دقیقا مثل کارگردان و نویسنده سریال گیلدخت!
نتیجه کار اوراق فروش مشخص است اما نتیجه سریال گیل دخت؛ باید در فضایی هیچ، به دنبال هیچ بگردیم!
بیهویتی، پراکندگی و سردرگمی در کنار ملغمه ای از نابازیگران تفنگچی و مطبخی، شاکله سریال گیلدخت را تشکیل داهاند!
نمیدانستیم که در زمان قاجار قرار بوده حاکمی سکاندار حکومتی باشد که ارتشش چند بانوی مطبخی، چند تفنگچی باشند و مقر کودتا و فرماندهی در یک خانه روستایی «به اسم عمارت!»
هفتاد درصد از لوکیشن سریال گیلدخت در جنگل است… تنها امتیاز سریال و دلیلش؛ مردم خسته از زندگی و تشنه سفر و تمدد اعصاب به عنوان تماشاچی هستند که حتی با دیدن تصویر جنگل هم کمی حالشان خوب می شود! (وصف العیش نصف العیش)
سرتاسر سریال گیلدخت با پدیده توربو لانس مواجه هستیم! دوستان سازنده خسته نباشید!
***
موتورسواران مرکز شهر/ خیابان جمهوری زیر پل حافظ و هزار آدرس مشابه دیگر…
آن مرکبسواران، خط قرمزی ندارند، آتش به اختیارند… خیابان، خط ویژه، خط عابر پیاده، چراغ سبز، چشمک زن و قرمز و پیادهرو همگی در مالکیت و فرماندهی موتورسواران هنجارشکن و در مواردی بسیار خشن قرار دارد که غالب اوقات زبان خوششان هم الفاظ رکیک است!
ما در دنیای انرژی زندگی میکنیم… زندگی نفسگیر روزگارمان یکطرف، استرس، دلهره و نگرانی موتورسواران هم یکطرف! رهگذران برای شخص موتورسوار، یعنی مین، دشمن، متجاوز و…!
بینظمی و عدم اجرای قانون، کهولت را به کدورت تبدیل کرده.
درگذشته آدمها از رنج ساخته میشدند، اما امروز تکتکمان در دریای رنج غرق شدهایم.
چه تشابه نزدیکی بین دولت، تلویزیون و موتورسواران است.
راستی؛ چرا هیچکس نیست؟!