از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

۲ مطلب در مهر ۱۴۰۲ ثبت شده است

۱۹
مهر

یادداشت / جمشید پوراحمد
رضا طوفان و یا رضا صفایی‌پور از هنرمندان سینما بیمار است… برای طوفان عزیز که مهر و معرفتش بسیار شامل حال بنده بوده آرزوی تندرستی دارم.
طوفان که مرد مرام سینماست، طوفان که از دوستان خوب بهمن مفید عزیز و از یاران همیشگی جمشید هاشم‌پور‌ است؛ او هنرمندی اخلاق مدار، متعهد و رفیق است.
قرارمان چه بود و حالا کجاست؟!
آیا قرارمان پلشتی در رفتار و افراط در نامهربانی بود؟!
تمام روزهای زندگی‌مان با مرگ و بیماری جامعه بزرگ هنرمندان گره خورده و متاسفانه دربین ما هستند عزیزانی که با در اوضاع نابسامان اقتصادی جامعه، با سیلی و اخیرا با مشت آهنی(!) صورت خود را سرخ نگه می‌دارند.
تاسف‌بار این است که در چنین وضعیت فاجعه‌آمیز اقتصادی، نمونه‌هایی از امتیازبگیران و رانتخوار را می‌بینیم و در باره‌شان خبرهایی را می‌شنویم که قلم هم بازگویی‌اش شرمسار است و خجلت‌زده…
در باره آقای برنامه‌ساز تلویزیونی خواندیم که از دورانی که آرزوی خوردن دیزی آبگوشتی را داشت، با رانت و رابطه توانست به ثروتی نجومی دست بیابد. یکی از افتخارات این شخص این بود که بعد از جمع‌آوری مبلغی با صفرهای بی‌انتها، برای کمک به مردم بلوچستان، تنها دو عدد سرسره برای فرزندان بدون آب، نان، بهداشت، لباس و سرپناه «جازموریان» ساخت و راه‌اندازی کرد!
اینکه چرا از آن همه پول تنها دو سرسره بیرون آمد اطلاعی ندارم؛ شاید جنس آن دو سرسره اهدایی از برلیان بوده و آن دوست هنرمند متعهد که روزی موافق است و روز دیگر مخالف، مصالح ساخت سرسره را گران خریده باشد(!) اما همنقدر می‌دانم که او حدود دو ماه پیش به اتفاق ورزشکاری فرصت‌طلب در بلوچستان به دنبال گرفتن مجوز ساخت مدرسه بودند؛ احتمالاً مدرسه‌هایی از جنس تجارت و ثروت اندوزی!
در فرهنگنامه‌ی کوهنوردی به آدم‌هایی که با همدیگر کوهنوردی می‌کنند می گویند «همنورد»؛ و چه اسم زیبایی. «همنورد» یعنی تمام پستی‌ و بلندی‌ها و فراز و نشیب‌ها را در کنار هم درنوردیدن، پشت و پناه هم بودن، کنار هم و پا به پای هم رفتن، در سخت‌ترین مسیرها و دشوار‌ترین گردنه‌ها هوای هم را داشتن… دقیقا عین وضعیت فعلی ما هنرمندان!!
این روزها، دوران و روزگار غریبی شده، ساعتی که انگار باید در انتظارش باشیم، ساعتی‌ست پر از طوفان، سیل، زلزله، بیماری و مرگ…
با آرزوی دوباره برای سلامتی رضا طوفان عزیز.

  • جمشید پوراحمد
۰۹
مهر

یادداشت / جمشید پوراحمد
ننه دایی، مادربزرگ نجف آبادی من که در بسیاری از یادداشت‌هایم به دلیل شخصیت متفاوت و غیراستاندارش حضور داشته و برای خوانندگان خاطرانگیز بوده، شصت و پنج سال پیش وقتی برای اولین بار با لهجه نجف آبادی‌اش به من گفت؛ ننه دنیا آخر شده! من دقیقا بعد از گذشت سال‌ها فهمیدم نگاه و باور دنیای آخر ننه دایی، گسل طبقاتی مادی و بی عدالتی روزگار زندگی خویش بوده.
امروز دنیای آخر من در هفتاد سالگی و با صدها نوشته و سفرهای پرمخاطره و کوله‌باری از دیده‌های کیمیا و تکرارنشدنی، با زندگی ناباورانه دختر ابراهیم و نوعی رقم خورده و باعث اندوه و نگرانی که هیچ کارکرد فرهنگی، تربیتی و انسانی در مقابل داشتن پول و شهرت به هر قیمتی وجود ندارد…
دختر ابراهیم و دو حاصل زندگی‌اش، نرگس آفت، هجده ساله و نرگس عادت، بیست ساله و صدها مورد مشابه جامعه امروز آنچنان مست و غرق ثروت، شهرت و شهوت هستند که دیگر صدای شلیک تیرهای فساد را که در لحظه می‎تواند نفس‎ زندگی‌شان را بگیرند، نمی‌شنوند.
آنان با دریافت مدرک‌های فاقد سواد، دانش، فرهیختگی و شعور اجتماعی، رکورددار دانش فاسدی شده‌اند که انسان را جاهل و خطرناک می‎کند و مقدمات علمی فاسد و نتیجه‌گیری غلط و در مواردی ویرانگر را به وجود می‌آورد.
دختر ابراهیم در برج رنج، فلاکت، تحجر و بردگی به دنیا آمد و در آغوش مادری از جنس جهلی ظالمانه، قد کشید؛ او در شانزده سالگی ناچار به ازدواج با دیکتاتور-مردی از جنس کفتار شده و حاصل این ازدواج نامتجانس، دو نرگس می‎شود!
دختر ابراهیم بعد از زنده به گور شدن اقبالش، در ۲۵سالگی زندگی دوباره بدون همسر را در کنار دو نرگس‌اش، آغاز دیگری را تجربه می‎کند؛ هرچند نمی‌دانست «گرگ‌زاده، گرگ می‌‎شود» و از طرف دیگر تربیت دو دخترش را به گربه های کوچه می‌‎سپارد!
دختر ابراهیم از زادگاهش که یکی از مناطق محروم کشور است به مرور و اندک اندک خود را برای ادامه زندگی به شمال شهر تهران می‌رساند و این از نظر دوستان و فامیل و دیگر اعضای خانواده یعنی یک انقلاب و یک رنسانس در زندگی!
دختر ابراهیم امروز با بازسازی اساسی زیبایی صورت و پوشیدن کت و شلوار به سبک جنیفر لوپز و مراجعه هر روزه به یک آرایشگاه معتبر(!) برای رنگ و موی جدید و دریافت مدرک کارگردانی از دانشگاه(؟!)، متاسفانه در آینده نزدیک، از فیلمسازان آینده خواهد شد!
چون نامبرده و نامبردگان راه تعالی و ترقی را به سرعت نور طی خواهند کرد!
چه غم انگیز و دردناک است که کسی نیست از این پدر و مادرهای جوان و میانسال دور و نزدیک و تشنه شهرت به ویژه فیلمسازی سئوال کند؛
آیا در ساخت خانواده که همان جامعه کوچک زندگی‌شت موفق بوده‌ای؟!
آنچه را که ساختی و تحویل جامعه دادی، باعث افتخارند؟!
آیا با ده جلسه حضور در دانشگاه و دریافت مدرک می‌توانی به عنوان فیلمساز تاثیرگذار باشی؟!
آیا وقتی نمی‎دانی که سینماتوگرافی مخفف‌اش می‌‎شود سینما! آیا در این شرایط من نوعی نباید به بیابانی بروم و سنگ به سر بکوبم؟!
آیا میدانی برای درک دیگران اول باید خودت را درک کنی؟!
آیا می‎دانی که یک فیلمساز باید حل کند و نه اینکه حل شود؟!
آیا از تغییر، انتخاب و اصول سینما آگاهی داری؟!
آیا می‎دانی سینما گستره‌ای از آن چیزهایی است که توضیح ناپذیرند؟!
سینما یعنی رشد، آگاهی، اخلاق و بدون چشم‌داشت و معادله و با ماشین زمان همراه شدن و به قول جان مکسول «بزرگترین روز زندگی همه‌ی ما روزی است که مسئولیت تمام نگرش‌ها و رفتارهای‌مان را تمام و کمال برعهده بگیریم.»
آیا امروز شما دختر و پسر ابراهیم و دیگر ابراهیم‌های اسیر پول و شهرت‌پرستی، احساس تعهدی نسبت به دو نرگس مخربی را که تحویل جامعه داده‌اید و هر روز حضورشان باعث فساد اخلاقی است دارید؟!
ایکاش به جای خرید آیفون یکصد میلیونی و آموزش خلبانی قبل از دریافت دیپلم، ادب، احترام، فرهنگ، تربیت، محبت، معرفت و آداب و معاشرت را یاد فرزندان‌تان می‎دادید…
نتیجه این کوتاهی مادرانه و جبران عقب ماندگی‌های روزگار روستانشینی و تنگدستی، نرگس هفده‌ساله‌ای شده که با افتخار با سیگار، مواد مخدر و مشروبات الکلی، فامیل نزدیک شده و نرگس بیست ساله‌ای که هفته‌ای یک شب به خانه مراجعه می‌آید و مبتلا به اچ آی وی مثبت  شده است و…
بنده پیشنهاد می‌کنم به محض ورود به عرصه فیلمسازی در ابتدا، زندگی خود را بسازید و بعد در اندیشه خوشبختی و سعادت دیگران باشید!

  • جمشید پوراحمد