یادداشت / جمشید پوراحمد
رضا طوفان و یا رضا صفاییپور از هنرمندان سینما بیمار است… برای طوفان عزیز که مهر و معرفتش بسیار شامل حال بنده بوده آرزوی تندرستی دارم.
طوفان که مرد مرام سینماست، طوفان که از دوستان خوب بهمن مفید عزیز و از یاران همیشگی جمشید هاشمپور است؛ او هنرمندی اخلاق مدار، متعهد و رفیق است.
قرارمان چه بود و حالا کجاست؟!
آیا قرارمان پلشتی در رفتار و افراط در نامهربانی بود؟!
تمام روزهای زندگیمان با مرگ و بیماری جامعه بزرگ هنرمندان گره خورده و متاسفانه دربین ما هستند عزیزانی که با در اوضاع نابسامان اقتصادی جامعه، با سیلی و اخیرا با مشت آهنی(!) صورت خود را سرخ نگه میدارند.
تاسفبار این است که در چنین وضعیت فاجعهآمیز اقتصادی، نمونههایی از امتیازبگیران و رانتخوار را میبینیم و در بارهشان خبرهایی را میشنویم که قلم هم بازگوییاش شرمسار است و خجلتزده…
در باره آقای برنامهساز تلویزیونی خواندیم که از دورانی که آرزوی خوردن دیزی آبگوشتی را داشت، با رانت و رابطه توانست به ثروتی نجومی دست بیابد. یکی از افتخارات این شخص این بود که بعد از جمعآوری مبلغی با صفرهای بیانتها، برای کمک به مردم بلوچستان، تنها دو عدد سرسره برای فرزندان بدون آب، نان، بهداشت، لباس و سرپناه «جازموریان» ساخت و راهاندازی کرد!
اینکه چرا از آن همه پول تنها دو سرسره بیرون آمد اطلاعی ندارم؛ شاید جنس آن دو سرسره اهدایی از برلیان بوده و آن دوست هنرمند متعهد که روزی موافق است و روز دیگر مخالف، مصالح ساخت سرسره را گران خریده باشد(!) اما همنقدر میدانم که او حدود دو ماه پیش به اتفاق ورزشکاری فرصتطلب در بلوچستان به دنبال گرفتن مجوز ساخت مدرسه بودند؛ احتمالاً مدرسههایی از جنس تجارت و ثروت اندوزی!
در فرهنگنامهی کوهنوردی به آدمهایی که با همدیگر کوهنوردی میکنند می گویند «همنورد»؛ و چه اسم زیبایی. «همنورد» یعنی تمام پستی و بلندیها و فراز و نشیبها را در کنار هم درنوردیدن، پشت و پناه هم بودن، کنار هم و پا به پای هم رفتن، در سختترین مسیرها و دشوارترین گردنهها هوای هم را داشتن… دقیقا عین وضعیت فعلی ما هنرمندان!!
این روزها، دوران و روزگار غریبی شده، ساعتی که انگار باید در انتظارش باشیم، ساعتیست پر از طوفان، سیل، زلزله، بیماری و مرگ…
با آرزوی دوباره برای سلامتی رضا طوفان عزیز.