از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

۴ مطلب در تیر ۱۴۰۳ ثبت شده است

۱۳
تیر

یادداشت / جمشید پوراحمد

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل… شباهت و ساختار سریال «نون.خ» بعد از در نظر گرفتن شخصیت به یادماندنی هنری و اجتماعی سعید آقاخانی.
می‌گویند که برای شخص گرسنه‌ای کلم آوردند، اولین بار بود که کلم می‌دید.
با خود گفت: حتما میوه‌ای درون این برگهاست.
‌اولین برگش را کند تا به میوه برسد
اما زیرش به برگ دیگری رسید. و زیر آن برگ یک برگ دیگر و…
با خودش گفت: حتما میوه ی ارزشمندی است که اینگونه در لفافه‌اش نهادند!
گرسنگی‌اش افزون شد و با ولعی بیشتر برگها را کنده و دور می‌ریخت.
وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوه‌ای در کار نبود! آن زمان بود که دانست کلم مجموعه همین برگهاست.
این حکایت عین آخرین ساخت سریال «نون خ» است که نسبت به دیگر سریال‌های قبل کنسانتره شده غیراستاندار و نسبت به تجربه و دانش سعید آقاخانی غیر قابل باور و قبول شده. ب
یننده فهیم، دلخسته و گرفتار زندگی از سعید آقاخانی انتظار چنین کار ضعیف و فاقد محتوایی را نداشت! دیدن این مجموعه و با جمع بازیگران کسل‌کننده‌اش و حتی حمید رضا آذرنگ؛ بیننده از این بازیگر کم نظیر توقع و انتظاری بیش از این را داشت! بازی‌های اگزجره و تهی از قصه، با دیالوگ‌های بی ارتباط و در مواردی بداهه گویی!
تلویزیون مثل شمشیر دو دم است، متاسفانه این حجم حضور در قاب تلویزیون برای اکثر بازیگران سریال «نون خ» سنگین و زیادی است، به ویژه برای کاظم نوربخش که بیننده را عصبانی کرده !
اما مهم ساختار داستان و آدرس غلط دادن به بیننده است.
از اینکه مردمان حاشیه دریا «جنوب کشور» از هر نظر بهترین و خارق‌العاده هستند، ولی واقعیت این چنین نیست!
سالهاست که این مردان سختکوش سیه چرده ماهیگیر به ویژه ناخداها، برای تامین مخارج زندگی‌شان، نان خود را در فلاکت و بدبختی می‌زنند و برای گرفتن ماهی باید از صدها خطر بگذرند و تا یمن و دورتر سفر کنند!!
امیدپارم نارحت نشوند انا پیشنهاد بنده برای سعید آقاخانی عزیز این است که در پروژه های بعدی، حتماً بین بازی کردن و کارگردانی سریال، یکی را انتخاب کند.

  • جمشید پوراحمد
۱۳
تیر

یادداشت / جمشید پوراحمد
مهاتما گاندی بزی داشت که سمبل استقلال و عدم وابستگی بود؛ از مویش لباس تهیه می‌کرد و از فراورده‌های شیری، قوت روزانه‌اش را.
زمانی قرار شد گاندی برای مذاکراتی به بریتانیا سفر کند ولی حاضر نبود بدون بزش سوار هواپیما شود.
اما قوانین انگلیس چنین اجازه‌ای به بز نمی‌داد!
این موضوع مشکلی برای مذاکرات میان هند و انگلستان شده بود. به ناچار قانونی در پارلمان انگلستان تصویب شد که ورود حیوانات به پارلمان انگلیس ممنوع است به جز بز گاندی!
(در انتهای یادداشت متوجه اشاره بنده به بز گاندی خواهید شد.)
***
با فروش فیلم «فسیل» و این روزها فیلم «تمساح خونی»، یک رنسانس در سینمای ایران رخ داده! اما اشتباه نکنید استفاده از واژه رنسانس فقط بکارگیری از عنوان است و فاقد ریشه و مفهوم و توضیح آن!
عین آن معماست که سه نفر برای تفریح می روند؛ یک کور، یک کر و یک لال. شخص کر می‌میرد؛ فرد لال چطور باید به فرد کور بفهماند که شخص کر مرده است؟!
تک تک بازیگران فیلم «فسیل» بسیار هنرمند و قابل احترامند اما کل این مجموعه حتی برای اجرای یک نمایش صحنه «تئاتر آزاد» هم کامل نخواهد بود!
و فیلم «تمساح خونی»!
چرا متولیان سینمای ایران ندیدند و یا نباید و نخواستند ببینند و شاید هم براساس یک استراتژی، هدف و فرهنگ سازی باشد؛ دلیل فروش فیلم فسیل و تمساح خونی را؟!
استفاده ابزاری از شخصیت‌های هنری شامل بازیگر، خواننده، آهنگساز و شاعر «زن و مرد» که حتی بنده و ما اجازه نداریم خطی مرتبط از این هنرمندان قبل از ۵۷ منتشر کنیم! البته به غیر از شخصیت‌های هنری، شخصیت‌های سیاسی، اجتماعی و … بسیاری دیگر !! که این مجموعه باعث اعتبار و موفقیت فروش ناباورانه این مدل فیلم‌ها بوده و هست.
چنانچه این وثیقه‌های معتبر را از فیلم‌ها حذف کنید؛ خواهید دید که این فیلم‌های پرفروش، تهی از تماشاچی خواهند بود و اعتباری و امتیازی برای فرهنگ و هنر به ویژه سینمای ایران نخواهند داشت.
به گمانم این ساختار کاملا سفارشی، تنوری، خشخاشی و دستوری باشد و نتیجه آن را هم می‌توان در جامعه دید.
در یکی از شبکه‌های جم دقایقی از جوکر احسان علیخانی «سینمای خانگی» را دیدم که آقای شهرام قائدی به اتفاق تعدادی دیگر از هنرمندان شامل امین حیایی، ژوله، هومن برق‌نورد، عباس جمشیدی، ایمان صفا، هومن حاج عبدالهی، سام درخشانی و غلامرضا نیک‌خواه «آهنگ نمدمال» (همان مورچه داره اجرا شده در تلویزیون قبل از ۵۷ !) را با چه شور و شعف و افتخاری اجرا می‌کردند!
و مهم دیگر این چندگانگی در تصمیم گیری است «با یک مدیر واحد» و حاصلش گروگانگیری تفکر، نگاه و رفتار به ویژه نسل جوان است.
جوان نمی‌داند که الگویش باید بازیگر، تلویزیون، سینما و یا سینمای خانگی باشد؟! و آیا می تواند جا پای هر کدام بگذارد؟!
آیا می تواند مثل خانم وکیل «گناه فرشته» و یا بانوی بازیگر «جنگل آسفالت» باشد که با یک کلاه ایمنی در سطح شهر موتورسواری کند؟!
دستآورد و ماحصل این چندگانگی، این می‌شود که باید سری به اینستاگرام بزنید و بعضی از پست‌ها را مشاهده و از خود سئوال کنید که آیا این زنی که در صفحات مجازی می‌بینم، یک بانوی ایرانی است و این فرهنگ، آیا فرهنگ پرافتخار ایرانی سرزمین ایران است؟!
آیا فرهنگ ما به اندازه بز گاندی اعتبار، قیمت و ارزش ندارد؟!

  • جمشید پوراحمد
۱۳
تیر

یادداشت / جمشید پوراحمد
روزگاری در جایی مردی برای دزدی از دیوار خانه‌ای بالا رفت. وقتی خواست از پنجره وارد شود پنجره کنده شد و دزد به زمین افتاد و پایش شکست و شکایت نزد حاکم عادل برد.
حاکم، صاحبخانه را خواست و گفت چرا پنجره سست بوده که این بنده خدا از طلب روزی خود و سهم خود باز مانده و صدمه دیده.
مرد گفت: نجار پنجره را سست ساخته است من بیگناهم.
حاکم، نجار را خواست و عتاب‌اش کرد.
نجار گفت: من پنجره را محکم ساختم، بنّا آن را خوب نصب نکرده.
حاکم، بنّا را خواست و علت جویا شد.
بنا گفت: قربان، مصالح فروش، مصالح نامناسب فروخته است.
حاکم، مصالح فروش را خواست کرد. او که نتوانست دیگری را مقصر نشان دهد، محکوم شد و حاکم فرمود دارش بزنند.
وقتی مصالح فروش را پای چوبه دار بردند، چون قدش کوتاه بود به طناب دار نمی رسید؛ موضوع را به حاکم گفتند.
فرمود: یک نفر که قدش بلند است پیدا کنید و اعدامش کنید تا موضوع ختم به خیر شود و صدای کسی درنیاید!!
تصاویری از تشریف فرمایی اسطوره «تتلو» به دادگاه را در شبکه‌های اجتماعی دیدم. باور کردنی نیست که تتلو به اتهام مروج مفسده در حال دادگاه باشد اما با سر و صورت نقاشی شده و -مثل همیشه چندش‌آور-، در لباسی بسیار مناسب، سرشار از انرژی، قبراق و سرحال و با لبخند ژکوند محاکمه شود؟!
فقط یادمان و یادتان باشد که تتلو یک تخریبچی فرهنگ و هنر و ارزش‌های انسانی بود. سرطان زشت گویی و فردی که نقش پر رنگی در فساد و تباهی جوانان و نوجوانان داشت.
تتلو نه قصه است و نه غصه، نه تراژدی و نه حماسه! تتلو فقط یک زیاده خواه، فرصت طلب و یغماگر افتخارات ایران و ایرانی.
اجازه ندهید تتلو در پنهان جوان و نوجوان این کشور تفکر بماند و مبادا به جایش آدم قد بلندی مجازات شود!
در تاریخ نوشته‌اند که در جنگ جهانی دوم، هیتلر فقط به معلمان اجازه نداد وارد جنگ شوند و دستمر داد آنها را در سنگرهای زیرزمینی محافظت کنند… اما دلیلش؟؛ گفته بود اگر در جنگ پیروز شدیم برای جهانگشایی به معلمان نیاز داریم و اگر شکست خوردیم برای ساختن کشور باز هم به وجود آنها نیاز داریم.
گویا هیتلر آینده را درست دید و حرفش در مورد ضرورت وجود معلمان درست از آب در آمد و آنان توانستند پس از پایان جنگ، به خوبی موجب آبادانی آلمان شوند…

  • جمشید پوراحمد
۱۳
تیر

یادداشت / جمشید پوراحمد
کیومرث پوراحمد در بازار بی رونق و به فنا رفته فرهنگ و هنر، تاجر موفقی بود. کتاب را مقدس می‌دانست و خواندش را صواب؛ به همین دلیل با«مارک تواین» همسو و هم نظر بود؛ شما اگر روزنامه نخوانید از اخبار بی اطلاع هستید، اما اگر روزنامه بخوانید از واقعیت بی اطلاعید!
کتاب درست بر عکس این جمله است، اگر کتاب نخوانید از واقعیت بی‌اطلاع هستید، مطالعه باعث می‌شود همه چیز را واقعی‌تر ببینید و اتفاقات پیرامونت را بهتر درک کنی.
آدمی که کتاب بخواند نیازی به چراغ ندارد، چون فکرش به اندازه کافی روشن است، این بستگی به خود ما دارد که توی زندگی روزنامه‌خوان باشیم و یا کتابخوان !
کیومرث پوراحمد و پالیسی.
این تصمیمات به هم وابسته و بزرگ کیومرث پوراحمد یک انقلاب با ساختاری نوین و ارزشمند در فیلمسازی جهانی بود و توانایی و ابزار رسیدن به تنها هدفش را در دسترس داشت. اما اشتباه جبران‌ناپذیر کیومرث پوراحمد، ابزاری بود که در حیاطش حیات داشت، اعتقاد و اعتماد خارج از مرز یک باور بود!
استراتژی کیومرث پوراحمد
هیچ کس جز خود آدمی چیزی به خود نمی‌دهد و زمانی پیر و افسرده می‌شوی که از طرف نزدیکان آسیب می‌بینی و سپس آنها طوری رفتار می‌کنند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده!
کیومرث پوراحمد با آدم‌هایی که از جملات بیخیال شو، ولش کن و این موضوع مربوط به خیلی وقته پیشه! فاصله می‌گرفت و نظر بر این داشت، رنج‌هایی که از طرف این آدمها تجربه می‌کنیم تا پایان عمر در جسم و روح ما به حیات خود ادامه می‌دهند.
کیومرث پوراحمد با آدم‌هایی خودشون برای خودشون در جنگ و ستیز بود و در کیفرخواست زندگی محاکمه شد وقتی به خودشون فقط برای خودشون می‌گفت «اونایا و یا از ما بهتران!»
هرمان هسه نویسنده سوئیسی و برنده جایزه نوبل می‌گوید: زمانی شروع به خواندن داستایوفسکی کنید که غمگین هستید و احساس درماندگی می کنید، اما کیومرث پوراحمد به دلیل ناملایمات، ناسازگاری و تحریم روح و روان در زمان ساخت فیلم‌هایش از طرف بعضی از مسئولان ناآگاه(!) و دلسوز(!) این احساس تاسف بار را به یدک می‌کشید؛ به اعتقاد بنده سینمای ایران برای به غیر از نورچشمی‌ها! دچار «سندروم گیلن باره» است. در پایان کیومرث پوراحمد می گفت: هر چیزی که دیرتر از زمانش برسد دیگر معنایی ندارد، حتی زندگی.
آنچه را که در ادامه یادداشت می‌خوانید، عین نوشته یکی از داغداران همچنان داغدار، وفادار، رفیق، پناه و یاور کیومرث پوراحمد «خواهرش توران پوراحمد» است که ۱۶ فروردین از ساعت ۱۱ تلفن‌های مشکوک شروع شد. خبری که شنیده بودند و هیچکس شهامت گفتنش را نداشت چون می‌فهمیدند من هنوز بی‌خبرم حوالی ساعت ۱۲ شنیدم: «کیومرث دیگه نیست ،سکته قلبی، نه خودکشی…»
و در پایان ضربه کاری وارد شد کیومرث خودش رو حلق‌آویز کرده؛ همان‌جا بود که جیغ‌های هیستریک من شروع شد؛ نه امکان نداره‌هایی که از اعماق قلب و وجودم فریاد می‌شد و از دهانم بیرون می‌آمد. کیومرث و خودکشی آن ‌هم حلق‌آویز؟
امکان نداشت روح لطیف کیومرث هرگز چنین دستوری به مغزش بدهد تا اینکه عکسی توییت شد و قلب‌مان را تکه و پاره کرد و مهر تایید زد بر ناباوری ما نسبت به این خبر.
کیومرث مهربان با آن صدای خش‌دار مهربانش دیگر بین ما نیست برادرم را از ما گرفتند و امروز یکسال از آن روز نحس می‌گذرد و درد آن روز هنوز همان گونه تازه و داغ است و خواهد بود…

  • جمشید پوراحمد