حکایت بز گاندی و روزگار این روزهای فرهنگ ایرانی!
یادداشت / جمشید پوراحمد
مهاتما گاندی بزی داشت که سمبل استقلال و عدم وابستگی بود؛ از مویش لباس تهیه میکرد و از فراوردههای شیری، قوت روزانهاش را.
زمانی قرار شد گاندی برای مذاکراتی به بریتانیا سفر کند ولی حاضر نبود بدون بزش سوار هواپیما شود.
اما قوانین انگلیس چنین اجازهای به بز نمیداد!
این موضوع مشکلی برای مذاکرات میان هند و انگلستان شده بود. به ناچار قانونی در پارلمان انگلستان تصویب شد که ورود حیوانات به پارلمان انگلیس ممنوع است به جز بز گاندی!
(در انتهای یادداشت متوجه اشاره بنده به بز گاندی خواهید شد.)
***
با فروش فیلم «فسیل» و این روزها فیلم «تمساح خونی»، یک رنسانس در سینمای ایران رخ داده! اما اشتباه نکنید استفاده از واژه رنسانس فقط بکارگیری از عنوان است و فاقد ریشه و مفهوم و توضیح آن!
عین آن معماست که سه نفر برای تفریح می روند؛ یک کور، یک کر و یک لال. شخص کر میمیرد؛ فرد لال چطور باید به فرد کور بفهماند که شخص کر مرده است؟!
تک تک بازیگران فیلم «فسیل» بسیار هنرمند و قابل احترامند اما کل این مجموعه حتی برای اجرای یک نمایش صحنه «تئاتر آزاد» هم کامل نخواهد بود!
و فیلم «تمساح خونی»!
چرا متولیان سینمای ایران ندیدند و یا نباید و نخواستند ببینند و شاید هم براساس یک استراتژی، هدف و فرهنگ سازی باشد؛ دلیل فروش فیلم فسیل و تمساح خونی را؟!
استفاده ابزاری از شخصیتهای هنری شامل بازیگر، خواننده، آهنگساز و شاعر «زن و مرد» که حتی بنده و ما اجازه نداریم خطی مرتبط از این هنرمندان قبل از ۵۷ منتشر کنیم! البته به غیر از شخصیتهای هنری، شخصیتهای سیاسی، اجتماعی و … بسیاری دیگر !! که این مجموعه باعث اعتبار و موفقیت فروش ناباورانه این مدل فیلمها بوده و هست.
چنانچه این وثیقههای معتبر را از فیلمها حذف کنید؛ خواهید دید که این فیلمهای پرفروش، تهی از تماشاچی خواهند بود و اعتباری و امتیازی برای فرهنگ و هنر به ویژه سینمای ایران نخواهند داشت.
به گمانم این ساختار کاملا سفارشی، تنوری، خشخاشی و دستوری باشد و نتیجه آن را هم میتوان در جامعه دید.
در یکی از شبکههای جم دقایقی از جوکر احسان علیخانی «سینمای خانگی» را دیدم که آقای شهرام قائدی به اتفاق تعدادی دیگر از هنرمندان شامل امین حیایی، ژوله، هومن برقنورد، عباس جمشیدی، ایمان صفا، هومن حاج عبدالهی، سام درخشانی و غلامرضا نیکخواه «آهنگ نمدمال» (همان مورچه داره اجرا شده در تلویزیون قبل از ۵۷ !) را با چه شور و شعف و افتخاری اجرا میکردند!
و مهم دیگر این چندگانگی در تصمیم گیری است «با یک مدیر واحد» و حاصلش گروگانگیری تفکر، نگاه و رفتار به ویژه نسل جوان است.
جوان نمیداند که الگویش باید بازیگر، تلویزیون، سینما و یا سینمای خانگی باشد؟! و آیا می تواند جا پای هر کدام بگذارد؟!
آیا می تواند مثل خانم وکیل «گناه فرشته» و یا بانوی بازیگر «جنگل آسفالت» باشد که با یک کلاه ایمنی در سطح شهر موتورسواری کند؟!
دستآورد و ماحصل این چندگانگی، این میشود که باید سری به اینستاگرام بزنید و بعضی از پستها را مشاهده و از خود سئوال کنید که آیا این زنی که در صفحات مجازی میبینم، یک بانوی ایرانی است و این فرهنگ، آیا فرهنگ پرافتخار ایرانی سرزمین ایران است؟!
آیا فرهنگ ما به اندازه بز گاندی اعتبار، قیمت و ارزش ندارد؟!
- ۰۳/۰۴/۱۳