هوشنگ حریرچیان، حسن اکلیلی؛ مانیفست ماندگار
جمشید پوراحمد
پنجاه و دوسال پیش هوشنگ حریرچیان این هنرمند سازگار، بی حاشیه و خانواده دوست، بیمار و در بیمارستان بغوزخانیان اصفهان بستری میشود، (بیمارستان متعلق به مسیحیان و در زمانی یکی از مجهزترین بیمارستانهای ایران بود.) هوشنگ حریرچیان در یک نگاه مشترک، دل به پرستار مسیحی خود میبندد.
خانم حریرچیان که خوب میداند ازدواج جوان مسلمان با دختر مسیحی، مصداق علامت سنگ بزرگ است(!) اما عشق و دلدادگی سنت و مرزشکنی را برایش به ارمغان میآورد، البته فقط از طرف خانم حریرچیان و نتیجه حاصله… اگر بر نتایج تمرکز کنی تغییر نخواهی کرد. اگر بر تغییر تمرکز کنی نتیجه خواهی گرفت.
خانم حریرچیان از سندروم اراده و «خواستن توانستن» است و با گذشتن از تمام قواعد و اصول مذهبی، خانواده و دیگر عزیزان مسیحیاش! وارد میعادگاه زندگی مشترک با هوشنگ حریرچیان میشود.
امروز پنجاه و دو سال از مانیفست زندگی مشترکشان میگذرد، با این اشاره که هنوز نقش اول این عشق استعارهای را خانم حریرچیان بازی میکند.
وقتی عشق در سجاده زندگی جا میگیرد، زیباییهای خارقالعادهای خلق میشود، مثل فرزندان تحصیلکرده، صاحبنام، پرعطوفت و دوست داشتنی این لیلی و مجنون روزگار آشکار ما، که باعث افتخار پدر، مادر و جامعه میشوند.
یکی از روزهای خوب، پرنشاط، و پرانرژی بنده و حسن اکلیلی، آن روزی است که به دیدار هوشنگ حریرچیان میرویم. خندههای ما بخشی از درد و غم خشکی رودخانه زایندهرود را پر میکند!
رفاقت بنده و حسن اکلیلی به چهل سالگی رسیده، اما هوشنگ حریرچیان را از کودکی میشناسم، حریرچیان با برادرم منوچهر پوراحمد در رادیو اصفهان و دیگر همکاریشان، از بازیگران نمایشنامههای ارحام صدر، این هنرمند سازشناپذیر صحنه تئاتر بودند، وقتی برای اولین بار هوشنگ حریرچیان و همسرشان را دست در دست، در خانه پدری به عنوان مهمان دیدم، فکر میکردم خانم حریرچیان همان سوفیا لورنی است که روی پرده سینما دیده بودمش!
با هوشنگ حریرچیان کوتاه مدتی روی صحنه تئاتر گلریز در نمایش «زبان مستاجری» همکاری داشتم که برایم افتخاری بود و هست، ولی متاسفانه کرونا مانع از آوردن نمایش «کریم شیره ای» که قرار بود حسن اکلیلی بعد از هجده سال با این نمایش بینظیر روی صحنه بیاید تا امروز در کارنامه مشترک بنده و حسن اکلیلی به یادگار بماند… که نشد.
هرچند از عمو حسن عزیز (اکلیلی) به عنوان یک دوست دلسوز، این درخواست را داشتم که روی صحنه تئاتر بعد از صد سال، زندگیت خاتمه پیدا کند! نه در خیریهها و حکایت آش نخورده و دهن سوخته!
برای هوشنگ حریرچیان در نود سالگیاش و برای دیگر هنرمندانی چون این عزیزان، آرزوی صدسالگی در شرایط ایستاده را دارم.
- ۰۰/۰۸/۰۶