از دیروز تا امروز یک هنرمند؛ مهدی فخیمزاده
جمشید پوراحمد
رضا بیک ایمانوردی هنرمندی بود که ویروس خطرناک غربت، جانش را گرفت؛ بیک ایمانوردی در روزگار هنری خویش هنرمندی پرکار و پرطرفدار به شمار میرفت او یکی از ستونهای سینمای ایران بود؛ من خودم در نوجوانی از طرفدارانش بودم!
یکی از محبوبترین تیپهایی که رضا بیک ایمانوردی در سینما بازی کرد، الگوبرداری از شخصیت ستوان کلمبو، با بازی درخشان پیترفالک فقید بود؛ عدم دانش بعضی از دستاندرکاران سینما از یکسو و ناآگاهی اکثر تماشاچیان سینمااز سوی دیگر که بی خبر از وسعت بیانتها و جذابیت صدای خارقالعاده منوچهر اسماعیلی، بزرگمرد دوبله ایران که صدایش روی هر نقش کمجان، بیرمق و به کما رفتهای را جان میداد و باعث حیات و ادامه زندگیاش میشد.
اعتقاد بنده این است که اگر منوچهر اسماعیلی با صدایش تجارت میکرد، واقعیت صورت دیگری پیدا میکرد.
رضا بیک ایمانوردی برای بازی در هر فیلم هشتاد هزار تومان دستمزد دریافت میکرد. اما فروش فیلمهایش با صدای منوچهر اسماعیلی این اقیانوس زیبای صدا، یک میلیارد و هشتاد هزارتومان میشد.
در اکثر آنونس فیلمهای رضا بیک ایمانوردی، او را «مرد هزار چهره سینما» میخواندند؛ جدای از شایستگیهای رضا بیک ایمانوردی، هنرمندی که جایش خالیست، اما عنوان مرد هزارچهره با جایگزینی صدا، فقط شایسته و برازنده منوچهر اسماعیلی بود.
در دو دهه گذشته در مواردی عنوان مرد هزار چهره را به اکبر عبدی دادند که این عنوان هم، بیمناسبت و اغراقآمیز بود.
جناب اکبر عبدی عزیز به ارادت قلبیام، نسبت به خود کاملا واقف است؛ اکبر عبدی پدیده سینمای ایران، هنرمندی تکرار نشدنی با نقشهای ماندگار و ستودنیست. عبدی هنرپیشهایست که دوربین از او میترسد؛ اما عنوان مرد هزاره چهره، شخصیت هنری اکبر عزیز را آسیبپذیر میکرد؛ مثل عنوان دکتر بودن برای مسئولان کشور که آنها را آسیبپذیر کرده و خود بیخبرند!
اما… اما مهدی فخیمزاده؛ مرد هزار دانش و اندیشه سینمای ایران است؛ عنوانی که برازنده این بزرگمرد سینمای ایران است؛ عین فامیلش فخیمزاده و با دهها دلیل و برهان دیگر…
اعتبار مهدی فخیم زاده به اندازه قدمت سرو چهارهزار و پانصد ساله ابر کوه، سینمای ایران را معتبر میکند؛ آدرسی که گواه این اعتبار است.
بهرام وطنپرست، مرتضی عقیلی، بهمن مفید و مهدی فخیم زاده؛ در شروع فعالیتشان از دوستان نزدیک یکدیگر بودند. قصد ایجاد ذهنیت تخریب ندارم، اما بعضی اوقات باید واقعیتها را گفت.
بهرام وطنپرست فقط در تربیت فرزندانش موفق بود.
مرتضی عقیلی با سابقه نامهربانیش در رفاقت(!) در ادامه فعالیت هنریش موفق بود؛ موفقیتی که تا ناکجاآباد رفته و بدون ثمر گذشته!
بهمن مفید پاره تن بنده و عزیز مادرم بود. پسرم عاشقانه نماز خواندنش را دوست داشت؛ زندگی در کنار بهمن مفید امتیازی باور نکردنی برای بنده به ارمغان آورد؛ هیچ چهرهای را نیافتم که بتواند مانند بهمن مفید شخصیت مولانا را تفسیر و تشبیه کند. من مولانا را به واسطه بهمن مفید شناختم و محکم و خالصانه میگویم که این تشابه در ذات خردمندی و بینش بهمن مفید وجود داشت؛ اشتباه جبرانناپذیر بهمن مفید که خود بیش از صدبار به آنها اقرار کرد؛ پشیمانی از ترک دیار و مهاجرت از زادگاهش بود!
تمام مشکلات این هنرمندان ناشی از آن بود که برخلاف مهدی فخیمزاده، مهندسی هنر و زندگی را نمیدانستند؛ ایکاش بهمن مفید از روی برگه امتحانی دوستش مهدی فخیم زاده مینوشت و یا از این دانش قیمتی بهرهای میبرد.
مهران امامیه پای ثابت نمایشنامههایم، در نمایش «سه شیطون حرفهای»، نقش همسر را باید بازی میکرد؛ او نقش را نپذیرفت و در خلوت دو نفرهمان گفت؛ «پوراحمد من به همسرم تعهد اخلاقی دادهام که نقش همسر بازی نکنم!» مهران امامیه و همسر گرامیشان هر دو تحصیلکرده و از فرهنگیان کشور هستند و شخصیتهایی قابل تحسین.
***
مهدی فخیم زاده، هنرمند متخصص و متعهدی که دارای تمام الگوهای اجتماعی، فرهنگی، هنری، ورزشی، انسانی، سنتی و اعتقادی است؛ اگر طول و عرض زمین زندگی مهدی فخیم زاده را شخم بزنیم و خاکش را در چمدانی بریزیم و از زیر دستگاه ایکس ری رد کنیم؛ در مونیتور دستگاه، یک آسمان آبی میبینیم!
افسوس که دستگاه «ایکس ری» توان آن را ندارد که اخلاقمداری، زیبابینی، زیباسازی و انعطافپذیری مهدی فخیمزاده را آنجا که منطق حاکم است به نمایش بگذارد.
فیلم «خواستگاری» مهدی فخیمزاده را دوباره ببینید؛ چهار مضراب اصیل ایرانی در ذات فیلم نواخته شده؛ یک فیلم ایرانی، عاشقانه، عارفانه و رومانتیک. آنچه که ساختههای مهدی فخیمزاده را ارزشمند میکند، تلفیق تکنیک با هنر و خلاقیتهای اوست.
چنانچه قرار باشد از کارهای مهدی فخیمزاده بنویسم، باید از اصطلاحی غلط، وام بگیرم؛ غزلی در مثنوی مولوی (هفتاد من)…
من اگر با من نباشم میشوم تنهاترین
کیست بامن گر شوم من باشد از من ماترین
سریال شیرین و متفاوت «علیالبدل» سیروس مقدم، با جمعیتی از هنرمندان معتبر و تازه وارد مورد استقبال مخاطبان قرار گرفت. همه هنرپیشههای سریال، خوب بازی کردند که دلیلش میتواند کاردانی سیروس مقدم و محسن تنابنده باشد. اما مهدی فخیمزاده با نقشاش در این سریال زندگی کرد. چون بخش بزرگی از بینندگان، با مهدی فخیمزاده ساکن آن روستای زیبای خیالی شدند و این تحسینبرانگیز است.
به اتفاق زنگ «ساختمان ۸۵» مهدی فخیمزاده را بزنیم؛ در جهان هنر هفتم اسطورههایی چون مهدی فخیمزاده انگشتشمارند؛ هنرمندانی که در مقام نویسنده، بازیگر و کارگردان سریالی بسازند که با شروع آن، حال بیننده را خوب و با پایان آن قسمت سریال، تماشاچی را عصبانی میکرد… چون تشنه دریافت ادامه آن بودند. ساختمان ۸۵ با داستانی پرماجرا و جذاب و کارگردانی هوشمندانه مهدی فخیمزاده ساخته شد. هنرمندی چون مهدی فخیم زاده، وقتی به کمال میرسد میتواند در سریال «امام رضا» سختترین نقش و منفورترین شخصیت را همزمان با نویسندگی و کارگردانی سریال، بازی هم کند… فرایندی با نتیجهای غیرقابل تصور که آن نقش با وجود پرسوناژ منفی، با استقبال روبرو شد و تاثیر نامطلوبی در تماشاگران سریال به جا نگذاشت. این یعنی اعتبار و اطمینان داشتن به عملکرد هنرمندی مانند مهدی فخیم زاده…
اما سخنی دیگر با جناب فخیمزاده دارم؛ اینکه این روزها اکثر طرفداران شما به دلیل بازی در سریال «موج اول» آزرده خاطر شدهاند!
محال ممکن است که شما کارگردان چنین سریال حقیر و ضعیفی میشدید و محالی دیگر اینکه بازی در نقش یک پزشک را عهدهدار شوید؟! سریال «موج اول» در هویتش عرصه و اعیانی نداشت و نمیدانم این وام گرفتنهای نخنما شده و کلیشهای از نمادهای جبهه و جنگ و همینطور اعتقادات رایج مذهبی مردم (چون عاشورا) تا کی قرار است ادامه یابد؟!
چقدر علی مشهدیها با ساخت سریال نوروز رنگی! زیاد شدهاند!
جناب فخیم زاده عزیز؛ ر پایان این نوشته، بهترین آرزوها را برای شما و امیدواری برای انصراف دادنتان از ادامه همکاری «موج اول» را دارم!
- ۰۰/۱۰/۱۶
بهترین بازیگر سینمای ایرانه