از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

۵ مطلب در شهریور ۱۴۰۳ ثبت شده است

۲۶
شهریور

 

یادداشت / جمشید پوراحمد
هویدا نخست وزیر دوره هخامنشیان! اون زمان که همه چیز داشتیم به غیر از ترافیک، می‌گفت؛ آنقدر که زمان وارد و خارج شدن از در ورودی، بهم تعارف می‌کنید، در خیابان و موقع رانندگی هم به یکدیگر احترام بگذارید و رعایت کنید؟!
دقیقا مثل زمانیکه هنرمندی را از دست می‌دهیم و مصداق آن از من بمیرم تو بمیری شروع می‌شود؛ نه شما اول بفرمائید!
تعارفات زبانی، حرف‌های بی‌ریشه، تعریفات بی اساس و بی ارزش!
اما در زمان مقرر به اندازه نابودی آنچنان از خجالت یکدیگر درخواهیم آمد که برای شرحش، حدیث هفتاد من کاغذ هم کم است!
پس اگر می توانستیم و می دانستیم به جا و به موقع بگوئیم؛
آن یار کز او خانه ما جای پری بود
سرتا قدمش چون پری از عیب بری بود
یا نبود؟!
هوشنگ حریر چیان صبح فردا چهارشنبه ۳۱ مرداد در باغ رضوان و قطعه نام آوران اصفهان به خاک سپرده می‌شود.
۶۴ سال می‌گذرد از اولین باری می‌گذرد که هوشنگ حریرچیان و همسرش را به عنوان مهمان در خانه پدری دیدم… رفت و آمد خانوادگی، پنجاه سال همکاری در رادیو و تئاتر با برادرم منوچهر پوراحمد و افتخار بازی هوشنگ حریرچیان در نمایش «زبان مستأجری» بنده در تئاتر گلریز و تا همین سال گذشته دورهمی‌های بین حسن اکلیلی، رضا ناطقیان و بنده در منزل هوشنگ حریرچیان که با یادآوری خاطرات شیرین سپری کردیم.

ذات، نبوغ، استعداد و هنر هوشنگ حریرچیان در هزار نقشی که در رادیو ، تلویزیون، تئاتر و سینما بازی کرده، نیست.
هوشنگ حریرچیان و همسرش در روابط خانه و خانواده، شیرین و فرهاد واقعی قرن زندگی خویش بودند.
همسر نازنین هوشنگ حریرچیان «مسیحی است» حدود ۶۵ سال پیش خانم حریر چیان که در بیمارستان بغوزخانیان اصفهان پرستار بود و هوشنگ حریرچیان بیمار، دلباخته یکدیگر می‌شوند و…
الا یا ایها الساقی ادرکاساً و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها
بانو حریرچیان برای این عشق لباس فرهاد را می‌پوشد و بیستون را می شکافد. حاصل این عشق بزرگ زاده‌ای چون آقای حریرچیان دکتر و یک بانوی مهندس ارزشمند خانم حریرچیان است.
برای خانواده خوب حریرچیان آرزوی سلامتی و صبوری دارم.
روح هوشنگ حریرچیان شاد باشد.

  • جمشید پوراحمد
۲۶
شهریور

 

یادداشت / جمشید پوراحمد
داستان‌های زیبا و ارزشمندی داشتیم و داریم که به دست فراموشی سپرده شده و با خواندن و شنیدنش اکثر اوقات مسیر زندگی‌ات تغییر خواهد کرد.
داستان پر معنا و مفهوم «بزت را کشتی؟»؛ داستان مرید و مرادی است که از بیابانی می‌گذشتند و به ناچار شب را مهمان منزل خانمی شدند.
خانم صاحبخانه که دو بچه و یک بز داشت… از دو مهمانش با شیر گرم پذیرایی می‌کند و توضیح می‌دهد که با شیر تنها بزش ماست و پنیر می‌زند و زندگی‌اش را می گذراند. شب موقع خواب، مراد به مرید می‌گوید؛ ما که پولی نداریم به این خانم بدهیم و از او حمایت کنیم و تنها راه کمک کشتن بز اوست!
…و مراد از مرید می‌خواهد که بز زن را بکشد!
مرید بسیار ناراحت می‌شود و می‌گوید این بز تمام زندگی این زن است و‌ من چرا باید این کار را انجام دهم؟!
مراد که انسان دوراندیش، واقع بین و خردمند بود، به مرید می گوید؛ تو به حرف من گوش بده و بز را بکش… مراد بز را می‌کشد و شبانه از خانه زن خارج می‌شوند.
چندین سال می‌گذرد و مرید هنوز حکمت این کار را نمی‌دانسته، از شهر دیگری رد می‌شدند که می‌بینند یک کاروان بزرگ در حال عبور و همان زن سر دسته کاروان است!
مرید خیلی متعجب از مراد حکمت آن کار را سئوال می‌کند؟
مراد می‌گوید؛ این زن آنقدر به تنها بزش وابسته بود که دیگر پتانسیل و توانایی خود را ندیده بود و وقتی آن بز را کشتیم، او مجبور شد از توانایی‌های دیگرش استفاده کند و وابستگی‌اش را نسبت به بز رها و فراموش کند.
تا نسوزد، بر نیاید بوی عود
پخته داند، این سخن با خام نیست!
دختران خیلی جوان و بانوان خوب سرزمینم؛
شما که تنها دارایی و در واقع بز زندگی‌تان، شده نمایش ظاهرتان با رکیک‌ترین الفاظ و با شرم‌آورترین شکل ممکن در اینستاگرام در آیتم های متفاوت، به دلیل پول و شهرت« با گرفتن لایک، به خود بیا…
«بز» خانه در الهیه، ماشین شاسی بلند، سفرهای خارجی و ویلا در شمال و کیشت را بکش. بکش تا به هرزگی، سرخورده و بی قیمتی دچار نشوی! نمی‌دانم که انیمیشن کوتاه و مفهومی گذر عمر را دیده‌ای؟ که اگر دیده باشی متوجه واقعیتی تکان دهنده که لایک های امروز بلاک‌های فردا را برایت می‌سازند، شده‌ای.
بلاک از طرف خانواده، همسر و فرزند، جامعه، دوستان واقعی و تبعات تلخش که تا آخر با تو خواهد ماند.
بز شهرت از قاب انحراف و مستهجن را بکش تا ببینی که از آتوسا دختر کوروش بزرگ، از ماندانا مادر کوروش، از مریم میرزاخانی، آزاده تبازاده، فروغ فرخزاد، پروین اعتصامی، مونا جراحی، ترانه رضوی، سیمین دانشور و یک سیطره بزرگ دیگر از بانوان پرآوازه و پر افتخار ایران چیزی کم نداری.
خوانده بودم، زن سالم شباهت فراوانی به گرگ دارد؛ قوی، استوار، سرشار از نیروی زندگی، حیات بخش، واقف به قلمروی خویش، ابداع گر، وفادار، پر جنبش و فعال.
بانوی سرزمینم؛ پرافتخار بمان…

  • جمشید پوراحمد
۲۶
شهریور

 

جمشید پوراحمد

بعداز انتشار یادداشت «بانوان بد سینمای ایران»… دوستی گفت؛ در نوشته‌ات، پروین‌دخت یزدانیان، شیرین یزدانبخش و رابعه مدنی را جا انداختی!
در یادداشت عرض کرده بودم، بانوان شایسته و خوب بسیارند که بنده سعادت آشنایی با آنها را نداشته و ندارم؛ چندی قبل هم به این موضوع اشاره کردم که هیچ کدام از این مادران مهربان سینما مثل پروین‌دخت یزدانیان، شیرین یزدانبخش و رابعه مدنی، اصولاً بازیگر نیستند و به نظر بنده فقط نقش واقعی خود را بسیار زیبا ایفا می‌کنند.
من چندین بار به دلیل حضور خانم شیرین یزدان‌بخش و رابعه مدنی به تماشای «بوسیدن روی ماه» نشستم و هر بار از دیدن این فیلم لذت بردم.
اما فرق بین بازیگر و نابازیگر این است که آنها از هر لحاظی مثل هم هستند، اما موهبت ذاتی یک بازیگر حرفه‌ای، این است که درون او، یک پیوند ویژه بین تخیل محض و بدنش وجود دارد.
یادداشت پیش ِرو، جهت تجزیه و تحلیل و یا خوب و بد بودن بازیگر نیست، بلکه بهانه‌ای برای دیدن ابتذال لجام گسیخته و فقر فرهنگی است!
با دیدن دقایقی از برنامه «جوکر» احسان علیخانی، به عنوان هنرمندی کوچک، از خود مایوس شدم؛ از این ساختار و پایمال کردن ارزشهای غنی فرهنگ و هنر توسط مسئولین هنری، به شدت عصبانی و دچار یاس شدم! مسئولانی که در مواردی خود تمایل بسیار دارند در برنامه‌هایی چون جوکر باشند و به قول معروف «چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کند»، شرمسار و خجالت زده هستم.
کاش مدیران هنری کشورمان را از قبیله هذابه می آوردند!
آن قبیله، رئیس جمهور، مجلس و وزارتخانه ندارند، با ابتدایی‌ترین شیوه‌ها، زندگی می‌کنند. اما اصول و قواعدی دارند که به شدت به آنها متعهد هستند.
اما «جوکر»سازان کشور ما، -البته شاید با پشتیبانی آگاهانه مدیران(!- به ارزش‌های رفتاری چندان توجهی ندارند و این خود یک تخریب و فاجعه فرهنگی‌ست.
جرج کارلین کمدین، منتقد و نویسنده آمریکایی می‌گوید؛
«اینکه به مردم بدی کنی و از خدا طلب بخشش… مثل اینکه شلوارت را کثیف و پیراهنت را عوض کنی!»
منطق و توجیه اکثر برنامه‌سازها و مدیران، البته با نگاه حق به جانب و گردن کلفتی، شبیه به حرف‌های کمدین امریکایی‌ست!
گاندی رهبر بزرگ هند جمله‌ای دارد که باید نصب‌العین خیلی‌ها قرار گیرد. او می‌گوید؛
«کسب ثروت بدون تلاش، لذت و خوشی، بدون وجدان، دانش و بدون منش، تجارت بدون اخلاق، علم بدون انسانیت، پرسش بدون فداکاری و سیاست بدون اصول گناه بزرگ اخلاقی و انسانی است…»
چندی پیش یک آیتم کوتاه نمایشی دیدم با دو بازیگر انگلیسی «شخصیت تهیدست»
اولی گفت؛ بگو من خوشحالم
دومی گفت ؛ من خوشحالم
اولی گفت؛ منم همینطور
هر دو باهم؛ ما خوشحالیم
دومی گفت؛ الان که ما خوشحالیم باید چیکار کنیم؟!!
آیا می‌شود همین پرسش را از سازنده «جوکر» پرسید و به او گفت:
آقای احسان علیخانی و … حالا ما باید با این همه خوشحالی چیکار کنیم؟!!

  • جمشید پوراحمد
۲۶
شهریور

 

یادداشت / جمشید پوراحمد
چرا بانوان هنرمند بد ؟!
چون دیر زمانی است که دیگر هیچ چیز سر جای خودش نیست و متاسفانه اکثر تازه واردها به عرصه هنر کشور عین اجناس تقلبی و فراوان در بازار، بی قیمت هستند و از سوی دیگر واقعیت انکار ناپذیر کودتا است. کودتایی که توسط ضد هنران و هنرمندان اتفاق افتاد و بدون محاکمه، فرهنگ و هنر و هنرمند را با داشته‌های ارزشمندشان مثل زیبایی، حقیقت، صداقت، لیاقت، تربیت، ادب، اصالت شایستگی و احترام، اعدام کردند!
اما جایگزین این یاقوت های قیمتی چه‌ها بودند؟! زشتی، دروغ، وقاحت، بی‌شرمی و بی‌هنری از جنس فلزهای تقلبی روی به بازار ارتباطی هنر عرضه کردند!
ژاله علو، ثریا قاسمی، سوسن تسلیمی، رویا تیموریان، فاطمه معتمد آریا، پریوش نظریه، هنگامه قاضیانی، ریما رامین فر، لعیا زنگنه، هدیه تهرانی و بسیار بانوان هنرمند بد دیگر! که بنده سعادت شناخت و آشنایی آنها را ندارم.
یکی از ویژگی‌های این بانوان هنرمند بد؛ ادب آنهاست، ادب دوست داشتن، ادب نیاز حتی …
ادب معاشرت، رفاقت، همکاری، ادب گفت‌وگو، ادب نزدیکی و دوری، ادب تشکر، ادب حضور در دنیای مجازی و ادب رفتاری با دوستداران و طرفدارنشان…
یکی از شخصیت‌های برتر و بی‌نظیر، بانوی بزرگ و پرآوازه هنر ایران ژاله علو که افتخاری‌ست برای حقیر و نوشتن سومین یاداشت…
ژاله علو؛
فهمیدن خیلی سخت‌تر از شناختن است… ممکن است خیلی‌ها تو را بشناسند، اما کم هستند کسانی که تو را می‌فهمند.
می شود این مجموعه بانوان هنرمند بد را همراه و هم نظر با احمد شاملو کرد:
«انشایم که تمام شد، معلم با خط کش زد پشت دستم و گفت ؛ جمله‌هایت زیباست… گفتم؛ اجازه آقا پس چرا می‌زنید؟!
پوزخند تلخی زد و گفت؛ میزنم تا همیشه یادت بماند که خوب نوشتن و زیبا فکر کردن در این دنیا تاوان دارد…»

  • جمشید پوراحمد
۲۶
شهریور

 

یادداشت / جمشید پواحمد
شخصیت‌ متفاوت و خاص بهزاد فراهانی در این گفته جورج برنارد شاو کاملا مشهود است؛ «خیاط من تنها کسی است که معقول رفتار می کند! او با هربار دیدنم، مرا اندازه می گیرد، اما دیگران با همان اندازه‌های قدیم به سراغم می آیند و انتظار دارند من همان اندازه مانده باشم…»
تاخیر و کوتاهی برای نوشتن یادداشت بهزاد فراهانی داشتم و دلیل آن، بیشتر این بود که با خودم مشکل داشتم(!) و باید خود را تنبیه می‌کردم، در انبوه یادداشت نویسی، دو اشتباه دارم که نمره هجده نخواهم گرفت! بعضی اوقات با یک اشتباه هم نمره صفر خواهی گرفت!
یادداشت اول مربوط به خانم پوری بنایی است که احتمالا دچار سندرم بی‌مهری و فراموشی شده‌اند و بیشتر در دنیای مجازی نقش شعار بازی می‌کنند تا واقعیت!
…و یادداشت دوم در مورد آقای مهدی فخیم‌زاده است که چه تغییر شگرفی در کارنامه ایشان با یک فاصله نجومی، نسبت به گفتار و عمل از خود به یادگار گذاشتند!
نوشتن برای بهزاد فراهانی همان‌قدر برایم لذت‌بخش است که برای بزرگانی چون فردین، ظهوری، بهمن خان مفید که از دوستان نزدیک بهزاد فراهانی بود، ناصر ملک مطیعی و دیگر هنرمندان نوشتم.
بهزاد فراهانی همیشه و در تمام عرصه‌هایی که فعالیت داشته و دارد یک آرتیست به تمام معناست که پیوسته شعور، معرفت،اصالت، شخصیت و فرهنگ را هم چاشنی آن کرده.
دقیقا همینکه جبران خلیل جبران می‌گوید؛ به سر آغازها اعتماد نکن، راست‌ترین سخن در لحظه‌های پایانی گفته می‌شود…
بهزاد فراهانی عزیز برایت حالا حالا آرزوی بهترین شرایط را دارم و تو در انتهای قاب سال‌های دراز هنریت آنچه را که نگفتی و آنچه را که گفتی و آنچه را که خواهی گفت نمایشی بود از خرد، شایستگی، سواد، فرهیختگی و دانش شما هنرمند تکرار نشدنی.
بهزاد فراهانی عزیز؛
برای دل شکسته شما… دستم کوتاه‌ست و خرما بر نخیل، فقط می‌توانم بگویم تحسین‌برانگیز هستی، محبوب و دوست داشتنی و پر از مهر و عاطفه…
بهزاد فراهانی با یادگارهای هنرمندش، هنرمندانی با شهرت جهانی همچنان می‌ماند.
…و در پایان جناب فراهانی عزیز
تبر فراموش می‌کند آنچه را که درخت در یاد دارد
شما هم بدیها و کوتاهی‌های ما را‌ فراموش کنید…

  • جمشید پوراحمد