از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

 

pourahmad

یادداشت / جمشید پوراحمد
مردهای بسیار نجیب، شرافتمند و زحمتکشی بودند و فقط دنبال یک لقمه نان حلال… «آب حوض می‎کشیم، باغچه بیل می‌زنیم و فرش می‎تکونیم».
دوستان دقت کردید؛ به میزان زور و توان اکثر مسئولان «زور معیشتی» آمار گرسنگان‌، به شکل نجومی افزایش می‎یابد!
دقت کردید؛ هر چقدر برنامه‌سازان امروز و مجریان دیروز تلویزیون برای آزادی زندانیان و رفاه خانواده آنها پول جمع‎آوری می‎کنند…خانواده زندانیان مستاصل‌تر و درمانده‎تر و جمعیت زندانیان بیشتر می‎شود!
اگر اندکی انصاف و مروت در یخچال فریزر منزل نگهداریم و صرفا منفی‎باف نباشیم(!) خواهیم دید که افزایش و پیشرفت فقط در تعداد گرسنگان و زندانیان نیست؛ افزایش در ثروت برنامه‌سازان تماشایی‌ست، با اتومبیل‎های رنگارنگ قیمتی‎شان و‌ تعداد بادیگاردهایشان، شمارشان رو به رشد و دارای پیشرفت قابل ملاحظه‎ای است!
شما در کجای جهان می‎توانید هنرمندی افتاده و دلسوز! چون آقای امین حیایی را پیدا کنید؛ که با داشتن شصت سال سن‌ و شلوار پاچه لوله تفنگی و صورت لیزر شده! با زدن زنگ وارد گود زورخانه برنامه عصرجدید شود و در کنار پهلوانان آینده زورخانه‎ای ایران زمین… پهلوان معرفت و دستگیری محرومان باشد!
به آقای امین حیایی و حیایی‌های نوعی، فقط جهت یادآوری عرض می‌شود؛ پرندگان تا زنده هستند مورچه ها را می‎خورند و بعد از مرگ‌شان این مورچه‌ها هستند که پرنده را می‎خورند!
ما مردم قدر ناشناسی هستیم! جهان هنر تا کنون هنرمند و برنامه‌سازی مانند «برنامه‌ساز هندوانه! » به خود دیده که در هر برنامه تعدادی از مردم ساده‌دل، زودباور و اکثرا ناامید و دلشکسته را دور خود جمع کند و تعدادی هنرمند؛ که باید آنها را به کمک ذره‎بین و فشار مضاعف به حافظه شناخت! تا آقای مجری، با صدای رسا و نهایت سعی کردن برای بیرون نزندن شکم‌شان، زحمت فراوان بکشند و عرق جبین بریزند تا بپرسند؛ حالتون چطوره؟! و حضار باید بگویند؛ عالی! تا این برنامه‌ساز بتواند هزینه کمرشکن زندگی‌اش را تامین کند! بدون هیچ تعهدی نسبت به روز و روزگار مردم روزگارش!
نمی‌دانم… ولی امیدوارم شرایط برای هنرمندان واقعی تغییر کند.
حال عالیجنابان مسئول؛
اگر تصمیم دارید بعد از دوران مسئولیت خطیر و جانگدازتان! شهروند کشورهای دیگر شوید! که ‌می‌شوید! فرزندان عزیز هم در دیار غربت احساس تنهایی نمی‎کنند! و چنانچه محبت می‎فرمائید و منت بر سر ما می‎گذارید و به عنوان یک شهروند عادی در کشور خواهید ماند، محض اطلاع… باید عرض شود که متاسفانه برکه‌های اجدادی محبت و انسانیت مملکت‌مان… آبشخور کفتارها شده!
با استفاده ابزاری این قبیل برنامه‌ها از انسان‌هایی که… کرامت، شرف، درد و رنج خود را به پول نفروخته و نخواهند فروخت، و نمونه‌های آنان در اقصا نقاط کشورمان به ویژه در سیستان و بلوچستان بسیارند؛ انسانهایی که در مرام، معرفت، مردانگی و مهمانوازی شهره آفاق هستند، صداوسما به کجا خواهد رسید؟
از حسن اکلیلی دوست قدیمی و هنرمندم شروع می‎کنم، حسن اکلیلی شهرت و محبوبیتس را بعد از بازی در سریال آقای گرفتار از طرفدارنش به ویژه اصفهان با مردمانی از جنس و ذات هنر دریافت کرد. او به جای خدمت به ارزش‌های فرهنگی هنری و جایگاه والای آن… حدود بیست سال است به همشهری‌هایش وعده بازی در تئاتر و آقای گرفتاری دیگری را می‎دهد و بدون تعارف بی‎شمارند طرفداران دیروز، که حرف‌های باور ندارند! حسن اکلیلی پشت فرمان اتومبیل تجارت نشسته!  تجارت کار ناپسند و غیر اخلاقی  نیست و در بعضی مواقع بسیار هم لذت‌بخش و شیرین است، اما تجارت به قیمت از دست رفتن اعتماد بع هیچ عنوان توجیه پذیری نیست!
سال گذشته توسط آقای اکلیلی به یکی از شرکتهای هرمی خیریه‌ در اصفهان! دعوت شدم برای ساخت تیزری از فقر و فلاکت انسانهای سیستان و بلوچستان… تیزری  تاثیرگذار و جانسوز، جهت اهداف خیرخواهانه این بزرگواران!
با عنوان پیشنهاد ساخت تیزر علائم خودزنی و حقارت در وجودم آشکار گردید، دوستان خیراندیش، خیرخواه، خیرپسند و خیر رفتار! خبر از عرق و ارادت من نسبت به بلوچ و بلوچستان نداشتند… احساس کردم به شخصیت زلال حرفه‎ایم تجاوز کردند! به خصوص خانم دکتری که در آن سکانس خیرخواهانه به عنوان مدیر حضور داشت! تجاوز به سه سال ساخت فیلم، رفاقت، خوردن نان و نمک‌ و زندگی در کنار انسان‌های دور از ریا، تظاهر، زیاده‌خواهی و دروغ… من با افتخار در ذره ذره سیستان و بلوچستان حضوری پررنگ داشتم و دارم… تمام تعلق خاطر زندگی‌ام با مردمان بلوچ و بلوچستان است.
دوستان و یاران آقای اکلیلی، یک موسسه خیریه با هزینه های نجومیش، با حضور بازیگران و بازیگردان و دیگر عوامل راه‎اندازی…تا صد دریافت و صفر در جاده ناهموار، بدون پلیس، ناظر، دوربین و دادرسی هزینه کنند!
به یاد داستان کوتاهی افتادم که در دفتر یک مدرسه اتفاق افتاده لود. مسئلان مدرسه تصمیم گرفتند از هر دانش‌آموزی مبلغ «مثلاً» صد تومان جهت تهیه شش قطعه عکس دریافت کنند… ماجرا تا آنجا کشید که تا مبلغ درخواستی به گوش اولیای دانش آموزان رسید؛ آن صدتومان به پانصدتومان ارتقا یافت!
چه تفاوتی دارد… بین شاخه گلی که شما تقدیم به عزیزی می‌دهید و یا قرار است که به جای شاخه گل دلی را شاد کرده و یا دستی را بگیرید، اندکی تفکر کنید…شاخه گل چنانچه به واسطه پیک ارسال شود؛ بو، زیبایی و تازگی‎اش نخواهد ماند و بدون شک فاقد ارزش و با این مهم که شاخه گل با ارسال نقش یک کالا را بازی می‎کند! این دست و حس و وجود شماست که به گل بها و زیبایی برای تقدیم می‎دهد.
در چند سال گذشته بسیاری از هنرمندان تازه‎کار و هنرمندان از یاد رفته و تقریبا نسل منقرض شده‎ای خواب‎نما می‎شوند برای یاری و دستگیری کار پرهزینه خیرخواهانه!
این وضعیت چون یک بیماری مزمن شیوع پیدا کرده… آقای کارگردانی که این روزها در شرایطی به سر می‎برند که بنده فکر نکنم بتوانند با اتوبوس بی آر تی و در ساعت خلوتی از میدان ولیعصر تا میدان تجریش سفر کند. باید برای دستگیری خدابخش، گلادیاتور، از خود گذشته بود، باید تار و پود زندگی‎ براساس بخشندگی بافته شده باشد… امیدوارم نگاه خیرخواهانه شماکارگردان مزبور ربطی به زمین جزیره کیش نداشته باشد! آرزو می‎کنم کارشکنی و دشمنی در اداره بهزیستی با حضور مدیران تازه وارد به پایان برسد و نقش بعضی از نماینده ها از تصمیم گیری‎ها و حمایت از برخی مدیران کوچک فاسد هم رنگ ببازد، تا مستند داستانی «فنگ‎شویی ذهن»… ساخت اینجانب به پخش برسد؛ و دیگر خیرین و خیرخواهان تاجر سیستان و بلوچستان! کار شرافتمندانه آب حوضی را دنبال کنند.
سالها پیش از اندی و کورس متنفر بودم! آنقدر که نمایش زبان مستأجری را برای تخریب این دو هنرمند به روی صحنه بردم و چه استقبال باشکوهی از نمایش در ایران صورت گرفت و جالب است بدانید ویدیویی نمایش تا آمریکا و اروپا رفت و دیده شد و فقط دردسر دادسرا رفتن و توضیح دادنش شامل حال من گردید! اما امروز برای این خواننده احترام ویژه ای قائل هستم، نه به دلیل خواندنش… بلکه به دلیل انسانیتش، مرام و معرفت و حس انسان و حیوان دوستی‌اش.
فکر نکنم تا کنون در زندگی بیشتر از یکساعت فوتبال داخلی و خارجی ندیده باشم… اما درگذشته خود والیبالیست و سوارکاری حرفه‎ای بودم و از علاقه‎مندان این دو ورزش.. به همین دلیل علی دایی به عنوان اسطوره فوتبال برای بنده هیچ جذابتی نداشت… اما بیرون از فوتبال و زمین فوتبال و افتخارات، علی دایی برایم یک قهرمان و اسطوره است … علی دایی فراتر از انسان، علی دایی تنها قهرمانی است که به مادیات گل زده… علی دایی برای بنده نه کمتر و نه بیشتر از غلامرضا تختی است … علی دایی کاملا چراغ خاموش و در خلوت راز و بدون داشتن موسسه و تشکیلات، دستگیر نیازمندان است، به همین خاطر علی دایی را تحسین کرده و در مقابلش سرتعظیم فرود می‎آورم.

  • جمشید پوراحمد

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.