نیمی از این یادداشت دروغ است و نیم دیگر مزخرف!
نگاهی به اوضاع و احوال این روزها؛ تلویزیون، جامعه و...
11:17
با خود فکر میکردم آیا کسی نیست به داد تلویزیون لجام گسیخته برسد؟!
با اندکی تفکر جواب سئوالم را پیدا کردم و به این نتیجه رسیدم که ریاست تلویزیون با دیگر زمامداران کشور تشابهی چون دوقلوهای منوزایگوتیک «همسان» دارند… در نتیجه همه از هم راضی و خشنود هستند و در مواردی یکدیگر را تقدیر، ستایش و تحسین میکنند!
شمار سریالهای آبکی، زورکی، فامیلی، بیمحتوا و فاقد ارزش همچون قیمت نان و دلار هر روز بالا میرود و خواهد رفت؛ آخرین این گونه سریالها، «گیلدخت» است!
اشتباه بزرگ ما این است که تصور میکنیم بیتالمال متعلق به ملت است! این خیال باطل فقط در باورهای ما مردم عادی است که متاسفانه نمیدانستیم این ثروت بیانتهای کشور، و امکانات گسترده تلویزیون و دیگر نهادها، کاملا انحصاری است!
…اما به جای اینکه قدردان و شاکر موهبت الهی آزادی بیان و انتقاد کردن به اوضاع باشیم که توسط صاحب منصبان کشور به بنده کوچک قلم و دیگر بزرگان اهل قلم در خصوص اعطا گردیده، بی جنبه هم شدهایم و پایمان را از گلیممان درازتر میکنیم!
دامنه این قدرناشناسی ما زیاد است؛ یک روز از خشک شدن زاینده رود و دریاچه ارومیه میگوییم و روز دیگر از اتلاف انرژیهای تجدید نشدنی، زمین خواری، هدر رفتن آب، فرسایش خاک، جنگل فروشی و… مینویسیم!
انتقاد از معضلاتی چون بیکاری، فقر، فحشا، گرسنگی، بیخانمانی، خودکشی و فروش تک تک اعضای بدن که از دستآوردهای پرافتخار دولتمردان دیروز و امروز است و بخشی از حقیقت جامعه، بین مردمان عادی که کاملا عادی شده …و اگر ارعاب، تهدید، سرکوب، تجاوز و زندان نبود… مینوشتیم که منابع بزرگی مس و طلای ایران متعلق به چه کسانی است و چه کسانی از آن بهرهمند هستند؟! (نوش جان و گوارای وجود و به قول معروف گوشت بشه به تنتون ننه!)
امروز ارتباط مردم عادی با یکدیگر حکایتهای غریبیست که شنیدنش هم آزاردهندهست؛ («صاحبخونه اسباب و اثاثیه مون را ریخت تو کوچه! پسر طلعت خانم بیضه فروخته! دختر آقا مرتضی را به دلیل ندادن شهریه از مدرسه دولتی بیرون انداختند! زن آقاکریم با چهار تا بچه قد و نیم قد میره بالای شهر کلفتی! آقا محمود؛ من و دخترم از فردا برای تامین غذا میرویم سراغ سطلهای زباله؛ پا هستی؟) … اما بیننده در قاب تلویزیون شاهد چیست؟ تولیداتی که در ازای هزینههای نجومی ساخته شدهاند و هیچ قرابتی با واقعیات جامعه ندارند و تلاش بیهودهای از سوی دستاندرکاران تلویزیون است؛ درست به مثابه آب در هاون کوبیدن مدیرانش!
بابد بپرسیم که ما به عنوان نویسندگان و منتقدان جامعه، آیا این حق را داریم که خواهان ارتقای سطح فرهنگ، شعور، تربیت، شادی و امید باشیم؟!
بزرگترین دستآورد تلویزیون طبق آمار که هر ساعت نگاه کردن به تلویزیون ۲۲ دقیقه امید به زندگی را کاهش میدهد!
جایی خواندم که در برخی از معابر کشور ژاپن تعدادی تلفن عمومی تعبیه شده که مخصوص کسانیست که همسرشان را از دست دادهاند؛ پشت خط این تلفنها هیچکس نیست و آدمهای عزیز از دست داد، شروع میکنند به زدن حرفهایی که نتوانستند به موقع به همسرشان بگویند.
بنده پیشنهاد میکنم تعدادی تلفن عمومی در سطح کلان شهرها بگذارید… آن موقع است که چهها که خواهید شنید!
سریال «گیلدخت» ملقمهایست که در تاریخ سریال سازی با توجه به وضعیت فجیع و اسف بار اقتصادی و مدیریتی امروز جامعه، یگانه و جاودانه خواهد ماند!
چه اتفاقی در پشت پرده افتاده که باید هم نسلهای مرا به دلیل حضور سعید راد در مطبخ سرد، بیروح، بلبشو، مسخره و غم انگیز سریال گیلدخت متاثر و آزرده خاطر کند؟
سعید راد یکی از بهترینهای سینمای ایران که هنوز بازیاش در فیلمهای متفاوت و ارزشمندی چون خداحافظ رفیق، تنگنا،صادق کُرده، مسلخ، خروس، صبح روز چهارم و سفرسنگ در یادها مانده.
از یکی از دوستان فرهنگیام که بعد از سالها خدمت، مفتخر به دریافت تندیس «اخراج» شد(!) دلیل اخراجش را پرسیدم، گفت: نسل نود و هشتادی زور و تحمیل و فرآیندهای شعاری، دستوری، پوچ و اغراق آمیز را نمیپذیرد، مگر اینکه نشانی از علم و منطق را مشاهده کند…
این دوست فرهنگیمان هم چون نمیتوانست مطیع فرمایشات دستوری حجری باشد اخراج گردید!
دوست فرهنگی میگفت؛ چندی پیش به اتفاق فرزند پانزده سالهام از شبکه نمایش یک فیلم انیمیشن سینمایی «جاناتان مرغ دریایی» را میدیدیم… داستان فیلم روایتگر یک مرغ دریایی که به خرافات گذشتگان و خانوادهاش پشت کرد و کوشید تا متفاوت و آزاد زندگی کند، ثمره تلاش و موفقیت جاناتان از او یک اسطوره انقلابی ساخت و از آن به بعد دیگر مرغان دریایی مطیع و همراهش شدند.
در پاسه به پرسش پسرم به او گفتم: پسرم برای مرغان دریایی بلامانع است!
دیروز هم مستندی به من نشان داد که قیمت ۱۰دستگاه پیکان صفر در سال ۵۷ معادل یک کیلو برنج ۱40۱ بوده!! البته زیر همین محاسبه نوشته بود؛ چند نسل بدبخت شدیم تا به این شکوفایی اقتصادی برسیم.
…و من خدمت شما زمامداران یکطرفه کشور معروضم که در کشور دلسوز، همراه، رفیق و ناز نازی چین، اگر دانش آموزی در درسی تقلب کند، ممکن است تا هفت سال تشریف ببرند زندان!
صاحب راز را سپاس که در کشور عزیزمان ایران نه تقلب وجود خارجی دارد، نه دروغ، نه وعدههای پوشالی و سازههای بیهوده و نه حتی آمار و ارقام واهی و پوچ و نه اختراعات کاغذی!
تیتر یادداشت، برداشتی آزاد از سریالهای دیروز و در حال پخش امروز است، که در ابتدای تیتراژ آن مینویسند:
«نیمی از داستان این سریال واقعی و نیم دیگرش حقیقت است»
- ۰۱/۱۲/۱۰