از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۴
تیر

جمشید پوراحمد

jamshid pourahmad

فرودگاه مهربانی 
با آشیانه های جادوئیش ، روی باندهایش مملو از گلهای کاغذی رنگارنگ ، یاس سلطنتی ، رز ، مریم با پرندهای قیمتی ، بهشتی که ساختگی نیست ، متعلق است به انسانهائیکه ریشه درخاک معرفت ، محبت و عشق دارند ، این جنس آدما کیمیا شدند ، اما جای خوشبختی که هنوز نسلشان منقرض نگردیده ، سالها پیش آموزگاری ساده دل و شریف رومان کوتاهی را که خود نوشته بود به بنده تقدیم نمود۰
قصه کتاب ، عشق دخترکی زیبا با یک قلاده یوز پلنگ در یکی از ییلاقهای بکر شمال ایران ، کتاب را خواندم و برایم بسیار جذاب ، نویسنده را تحسین و سوال که داستان تخیلی است و یا ۰۰۰۰۰۰۰ ؟! گفت عین واقعیت است ، اما کسی نمی پذیرد و میگویند ساختگی است  ! حدود سی سال از خواندن کتاب میگذرد‌ ، امروز در دنیا اتفاقات تلخ و شیرین و غیر ممکنی رخ میدهد و در بعضی موارد استثنائی مثل عشق و دوستی آدما با حیوانات بسیار وحشی که ابتدایی ترین تفکر آنرا می پذیرد و دلیلش دیدن و شنیدن مکرر این اتفاقات خارق العاده است ۰ حال میخواهم از شیر زنی به نقل از یک دوست قدیمی به نام گل بانو یاد کنم که پروازهای عشق و معرفتش از همان فرودگاه انجام میگیرد و باورش برای شما خوانده عزیز سخت و شاید محال ممکن ۰ سال گذشته در اصفهان کار میکردم به ویژه روزهای غم انگیز و پرماجرای اعتراضات مردمی بعد از گرانی بنزین و فرمایش طنز و تلخ رئیس جمهور که منهم خبر نداشتم !!!!! و تصاویری کم نظیر که در قاب دوربینمان جای گرفت۰ 
 با دوست و یار قدیمی هنرمندم حسن اکلیلی در حال قدم زدن و گفتگو در  میدان نقش جهان بودم ، مردی به جلو آمد و بعد از سلام و احوال پرسی با حسن اکلیلی ،  گفت شنیدم ج پوراحمد در اصفهان فیلمبرداری دارد و تمنا دارم تلفن او را به من بدهید ! اکلیلی گفت نمیشود به جای تلفن خودش را بدهم !! ۰۰۰۰۰۰۰ یکی از دوستان نوجوانی من بود ( نخواسته که نامش را ببرم ) مرا در وسط میدان در آغوش کشید و اشگ شوق در چشمانش جاری ، اورا به هنرستان زیبا که در کنار زاینده رود است و محل اسکانم بود دعوت ۰۰۰۰ هنرمندست و صاحب نام ، اما دل شکسته از روزگار و فرهنگ موجود و ظلمی بزرگی که از طرف حکومت به او اعمال گشته ، موجودیتش را حتی درب تنها خانه اش را قفل زده اند ! اما سرحال بود و امیدوار ، و سخت مشغول نوشتن و ادامه زندگی فکر کردم او هم چون من ارادتمند مولاناست که بود و به همین دلیل با این همه مشکل حالش خوب است ، ولی حرفهای زیبا تری داشت ، میگفت هیچ چیز حتی حرکت مورچه ای از چشم کائنات دور نیست که منهم معتقد اساسی که نیست ، گفت درطول زندگی دستگیر بودم و یاور ، همه ایام نعمت سفره ام را تنها نخورم ، دربها که برویم بسته شد به خودم گفتم صاحب راز تنهایم نمی گذارد ، اما نه برادری ، نه خواهر ، نه فامیل و حتی یک دوست قدیمی نپرسید ( حالت چطوره مشت رحیم ! ) راستش منهم از کسی کمک و یاری نخواستم و حتی نگذاشتم کسی از حال و روزم با خبر شود و تنها پسرم میدانست که چه به روزمان آورده اند ! تا روزی یکی از دوستان خانواده ای را معرفی که فرزند هنرمند و متفاوتی داشت و در نشستی در خصوص رشته مورد علاقه اش به گفتگو نشستیم ، گل بانو مادری نمونه ، همسری ایده آل و دختری از جنس برلیان برای خانواده اش ، آشنایی من با این خانواده فقط به اندازه عرض خیابان چهارباغ ، ولی امروزش طول ارتباطی و دوستی ما با این خانواده به ویژه گل بانو به اندازه اتوبانی بی انتهاست ، گل بانو شد یاور ، حامی و معرفتش که سیطره ای بی انتها دارد۰
من گل بانو را ندیدم ، اما بیائید دست در دست هم دهیم و به افتخار وجود و حضور همه گل بانو ها از صاحب راز تشکر و نگذاریم نسلشان منقرض گردد  
و برایشان آرزوی بهترینها را داشته باشیم
 

  • جمشید پوراحمد
۲۲
تیر

جمشید پوراحمد

jamshid pourahmad 23

عالیجناب واعظی 
رئیس دفتر رئیس جمهور
در کودکی و نو جوانی نسل ما شرم و حیا با امروز قابل مقایسه نبود ، امروز مفهوم شرم حیا در بی حیایی مط‌لق است !
جوان و نوجوان نسل من در حاشیه دبیرستان دخترانه می ایستاد و از برادر کودکش میخواست که نامه عاشقانه ای را به  دختر مورد نظر برساند و اگر برادر کوچکی نداشت کودک واسطه ای را با قول و قرار ( خرید آدامس و یا بستنی ) می تراشید تا نامه بدست دختر مورد علاقه برسد ، شرم و حیا همه ماجرا و دست مایه نبود ، جوان باید جوانب مهم تری را در نظر میگرفت به همین دلیل بعد از داشتن شهامت و ریسک پذیری ، رعایت پروتکل حفظ شخصیت و آبرو درصورت انعکاس منفی دختر که شامل عصبانیت ، پاره کردن نامه و حتی شکایت و برخورد فیزیکی از طرف خانواده دختر را کاملا محاسبه و در نظر میگرفت ، به انضمام تناسب خانوادگی تیپ و قیافه ، پوشش لباس و میزان موجودی جیب ۰
دیروز وقتی شما را دیدم که به جای رئیس جمهور و معاون و سخنگو ، جلوی دوربین آمدید و از کذب بودن واگذاری جزایر به چین فرمودید !! مرا به یاد همان نامه های عاشقانه روزگار خویش انداخت ۰ این چند مین بار است که بزرگان نامه بدست رئیس دفتر میدهند ( فقط از قول قرارتان بی خبرم ) جای تاسف !! با این تفاوت که نامه عاشقانه ای در کار نیست ، نامه ای از جنس   خیانت ، ناباوری و طبق معمول با نقل ضعیف و ابتدایی شما در عنوان موارد ، در این اتفاق محال ممکنی که به دست توانگر دولت ممکن گردیده ۰ جناب واعظی وقتی شما از شفاف سازی صحبت میکنید تن تک تک ایرانیهای وطن پرست و عاشق خاک می لرزد ، دولت در شفاف سازی ید طولایی دارد !! وقتی صحبت از برد برد میکنید  یعنی باخت مطلق به اندازه قیمت خاک کشور ، در هشت سال جنگ هزاران جوان جان دادند ،  دست و پا دادند ، چه کودکانی که یتیم و بی سرپرست شدند ، چه آشیانه هایی که خراب و ویران گردید تا یک وجب خاک ندهند ، سالها آب و خاک مان را در پنهان فروختید و امروز به راحتی فروش ارث پدری در چهارچوب سیاست می فروشید !!
تا نباشد چیزیکه مردم نگویند چیزها ۰
خیلی دلم میخواهد بدانم جنابعالی و دیگر یاران رئیس جمهور بعد از پایان دوره کجا هستید و چه خواهید کرد ؟

  • جمشید پوراحمد
۲۰
تیر

نریمان پوراحمد 

پوراحمد
سنفونی زندگیش را زیباتر از سنفونی ریچارد کلایدرمن ساخت و اجرا کرد
کودکی تلخی را پشت سر گذاشت ، با چند مشکل اساسی به دنیا آمد و اولین معضل مادری بود که شایستگی مادری نداشت به  ویژه حقیر بودنش برای ایفای نقش مادری برای نریمان ۰ درد مضاعف نریمان فید شدن مادر از زندگیش در زمانیکه کودکی مطلق بود ۰ برای ما باعث خوشبختی و برای نریمان یک سون آمی ویرانگر ۰   
آنچه را می نویسم احساسی نیست و فقط به زندگی نریمان مربوط نمی شود ۰  اینکه میگویند گرگ زاده گرگ میشود و یا فلانی شیطان و دیو زائیده است و ازش دوری کنید ! باوری غلط و غیر علمی است ۰ امروز تک تک ما به چشم دیده ایم روابط احساسی و عاطفی وحشی ترین حیوانات با انسانها و یا دوستی و عشق مشابه در مواردی بین خود حیوانات ۰
نریمان از همان کودکی پارادوکس متعارفی را در زندگی اتخاذ نمود ، اما به یاری نیما برادری که فقط سه دقیقه از او بزرگتر است ، ولی همین سه دقیقه در باور نریمان نیما را یک گلادیاتورشکست ناپذیر میدید و نیما برایش چون دماوند حامی و قدرتمند بود به انضمام  وابسته و همبسته بودنشان در برادری ۰ شخصیت پردازی ، تغییر، و در واقع انقلاب در کلیات نریمان وابسته ، سرکش و عاصی به دست توانگر خواهرش  نگار صورت پذیرفت ، اما به قیمت ازجان مایه گذاشتن ، نادیده گرفتن کودکیش ، چون تفاوت سنی نریمان با نگار فقط پنج سال است ، نگار، جای مادر نشست و عشق ، مهر را در اوج انعطاف و صبوری به نریمان تزریق نمود ۰ در واقع نگار شیرین های کودکیش را تقدیم تلخی شرایط زندگی نمود ۰ دقیقا یکسال سخترین و غم انگیز ترین روزهای مادی و معنوی  زندگی را پشت سر گذاشتیم ۰ روزهای خوشبختی برای همه ما به خصوص نریمان با حضور پر رنگ فرشته ای مهربان ( خانم سیمین کلانتری ) که برای نریمان بدون هیچ چشم داشتی  صادقانه و بی ریا نقش مادری دلسوز و مهربان را ایفا نمود و نریمان در کنار سیمین هرروز بهتر از دیروز  ( خانم سیمین کلانتری هرکجا هستی برایت آرزوی سلامتی و خوشبختی در کنار همسر و احتمالا فرزندان را دارم ) نریمان در کوتاه ترین زمان با دوستداران و حامیانش به اوج قدرت و مهربانی رسید ، انقدر که خودش مهربانی را تجارت میکرد ، منوچهر پوراحمد عمویش ، منوچهرنوذری ، بهمن مفید ، مرتضی عقیلی ، ایرج نوذری ، مهران امامیه و ۰۰۰۰۰۰ عمو خوانده هایش و سفیر همه حامیانش مادر بزرگش پروین دخت یزدانیان چون الماس می درخشید ، مادر بزرگ خانه و زندگیش را در اصفهان رها و با حضورش خانه ای پر مهر ساخت و شاید بخشی از فداکاریهای نگار جبران گردید ۰ نریمان زیر چتر حمایت حامیانش ، خواهرش ، برادرش و مادر بزرگش مالک کارخانه بزرگ زندگی گردید ۰ سالها صدای خنده خانه ما به کهکشان رسید و به یادگار ماند
زندگی مشرک با نریمان در کیش و از سال ۹۲ با پروژه مستند آفرین آفرینش پای دوست داشتنی برای بچه های گروه ، که امروز جایش خالیست ، نریمان به اندازه مارکوپو سفر داشته و امروز در بازار هنر صاحب دکه ای پر رونق  
نریمان سفالگر و نوازنده دف ، به عنوان پدر و دوست برایش بهترینها را آرزو دارم 

جمشید پوراحمد
جمشید پوراحمد

  • جمشید پوراحمد