جمشید پوراحمد
و
سگ ، سحر ، شمال
رومانهای صد تومنی و مستاجرهای تهرانی و کلیسای عشق یک قصه در سه کتاب ، طبق رسم خویش تا کنون هرآنچه نوشتم قصه هایش کاملا واقعی بوده و شاید به همین دلیل موردتوجه قرارگرفته
صدتومنی اولین رومان من بود و در زمان چاپ چندین ناشر معتبر از آن استقبال ، اما به نشر هونام واگذار ( آقای مجتبایی ) او هم در زمینه چاپ کم تجربه بود و چون با چاپ صدتومنی اولین تجربه اش را کسب میکرد به همین دلیل اندازه کتاب کاملا غیر استاندارد و نامطلوب بود ، من تعهد و رفاقتی با نشر هونام نداشتم اما نسبت به تقی ظهوری احترام و ارادتی همه جانبه داشته و دارم (مجتبایی داماد تقی ظهوریست ) وقتی کتاب چاپ شد متوجه این موضوع که پخش کتاب مافیای بزرگی دارد و دکتر منوچهر معظمی ( موسسه دارینوش ) نه صد تومنی را پخش بلکه مستاجرهای تهرانی و کلیسای عشق را هم چاپ نمود ، ویراستاری هرسه کتاب را خانم سیمین کلانتری بعهده داشت رومان صدتومنی یکصد ده صفحه و قیمتش ۷۰۰ تومان ، چنانچه تعریف از خود نباشد محال بود خواننده ای چند صفحه از رومان را بخواند و در لحظه مجذوب قصه نشود ۰ دختر شانزده ساله یکی از دوستان که ساکن آمریکا بود نزد من آمد و گفت طرحی دارم و مرا یاری برای چاپ آن ( دست چک عشق ) اگر یادتان باشد دسته چکهای کوچک ۲۵ برگی را طراحی و
روی اولین برگ آن نوشته بود اگر کفشهای مرا واکس بزنی تورا دوست خواهم داشت و در دومین برگ اگر لباس مرا اطو بزنی هفته آینده برایت اسپاگتی درست خواهم کرد ، هشت هزار نسخه دسته چک عشق چاپ و فروخته شد به قیمت هزارو و دویست تومان !!
اما هنوز پانصد جلد صدتومنی فروش نرفته بود تا اینکه دسته چک عشق را در کشویه فرزند خود هم دیدم !!! و شبی در خلوت خود اشک فرهنگی ریختم و نگران فردا و فرداهای روزگار فرهنگ و هنر کشورم اما در این حد تخریب و ویرانی و ابتذال و بعد از آن پنج رومان دیگر نوشتم و یکی از بهترین آنها سگ ، سحر ، شمال است اما حاضر به چاپ آنها نشدم حتی برای تجدید چاپ کتابهای چاپ شده
تا امروز که قرارداد جدیدی برای چاپ رومان سگ ، سحر ، شمال را منعقد نمودم این کتاب دقیقا اولین بار پانزده سال پیش نوشته شد و تا کنون سه بار از بنیاد باز نویسی و دلیلش تغییر واقعیت شخصیت عاشق رومان ( سحر بود ) و شخصیت دیگر قصه سگی وفادار که به معنای واقعی سر سپرده و در طول زندگی شانزده ساله اش غیر قابل تغییر و من بعد از دیدن حقایق زندگی سحر عاشق پیشه در زمان نوشتن رومان از ناباوری و مرموز بودنش این دختر جوان دوبار به چله نشینی نشستم تا روزگار طبیعیم به حال خود برگردد ، از نوذری دو یادگار مانده گار دارم
یک : میگفت وقتی خر به تو لگد زد آیا تو هم به خر لگد خواهی زد !؟
دوم : بگو پوراحمد خوب است اما تا این لحظه !
جمشید پوراحمد
اسی و اختر بانو
آخرین نمایشی که خود روی صحنه رفتم
در کلاسهای بازیگری که بسیار موفق بودند روشی را اتخاذ که خود روزگاری در بیرون کشور توسط استادان آموخته بودم و اینکه کلاس روی صحنه برگزار می گردید نه روی نشستن و تکیه دادن صندلی و این روش احساس جذاب و شیرینی داشت و دارد
اما من با گذشت زمان خلاقیت بیشتری ارائه نمودم ، در هر دوره کلاس هنر آموزان را به چند گروه تقسیم و برای هر گروه جداگانه نمایشنامه ای را می نوشتم و براساس توانایی هایشان نقشی واگذارد بعد از پایان دوره هنر آموز خود نقشی را بازی که در اجرا عمومی در چند اجرا دیده میشد ، یعنی هم آموخته بود و هم تجربه کسب کرده بود
و روزی تصمیم گرفتم با انتخاب چند تازه کار جوان اسی و اختر بانو را روی صحنه ببرم که ریسک بالایی داشت ، خود نقش اسی و ریحانه فرزام نقش اختر بانو را ایفا نمود
هرچند کار در مرحله تمرین بسیار سخت بود و تلاش مضاعف می خواست ولی حاصلش موفقیت آمیز و جذاب و بیاد ماندنی
جمشید پوراحمد
واسطه
فیلم واسطه قصه کوچکی داشت ، اما پشت صحنه اش رومان بی انتهایست و پر از ماجرا که بسیار حیرت انگیز است
وقتی مرتضی عقیلی از آمریکا به ایران آمد چند روزی در منزل خواهر و یکسالی در منزل ما ساکن که حضور یکساله مرتضی عقیلی و اتفاقات چشمگیر تلخ وشیرین آنرا در قسمتی جدا خواهید خواند
شبی عقیلی از طرح فیلم واسطه گفت و فردا موضوع کاملا جدی شد
من و برادر مرتضی ، رضا عقیلی بطور مشترک فیلمنامه فیلم واسطه را نوشتیم ، یکی از دوستان مرتضی ( مرحوم کیوه ای سرمایه گذار ) فریدون بهمنی تولید
پیش تولید کار شروع و مدتی بعد فیلم واسطه در توانیر تهران استارت خورد
داودعبدالحسین زاده فیلمبردار کهنه کار و با سابقه که انسانیت و شرافت و رفاقت و مهربانی و عطوفتش را نه میتوان گفت و نه نوشت چون باور کردنی نیست ، هرچند از او بی خبرم ولی برای من و ما یک گلادیاتور و اسطوره رفاقت است و فراموش نشدنی
نقش اول فیلم را به ایرج نوذری و نقش کوتاه واسطه را منوچهر نوذری ایفا نمود ، هرچند من افتخار رفاقت و برادری و همکاری با منوچهر نوذری را داشتم ولی کسی باور نداشت که منوچهر نوذری آن نقش را بازی کند حتی منوچهر والی زاد که خودش ایفاگر نقشی بود و من خوب میدانستم که این اتفاق خواهد افتاد و افتاد
به غیر از منوچهر نوذری مادرم پروین دخت یزدانیان نقش کوتاه و مانده گاری را بازی نمود ، در نیمه کار کیوه ای ) سرمایه گذار ) در جاده کاشان تصادف و به ابدیت پیوست ۰۰۰۰ تا شبی در یک نشست خصوصی با داود عبدالحسین زاده تصمیم که به یاری یکدیگر کار را به اتمام برسانیم و رساندیم
ادامه دارد
شبی در کرمان و در زمانیکه دکتر جمشید پوراحمد مشغول ساخت مستند آفرین آفرینش بود چه خوش است شبی که در محضر دوست بگذرد در کنار مردی که می توان بسیار از او آموخت گفتگویی که احوالت را بسیار خوب می کند و تو را به گذشته های نه چندان دور می برد و گشتی می زنی به تاریخ هنر ایران زمین، گپ زدن شبانه با برادر کوچک منوچهر پوراحمد، دکتر جمشید پوراحمد که فامیلش را به خدابخش تغییر داده چون نسبتی با کیومرث پوراحمد ندارد !! و دلیلش همان رسم درویش مسلکی شان است که به نقل از ایشان در ادامه خواهم گفت. او که دکتری سینما از امریکا دارد سالهاست که در سکوت و خلوت خویش، روزگار را به تدریس و پژوهش و نگارش فیلم نامه و نوشتن رمان می گذراند و مشاور بسیار خوبی است برای نسل جوان در حوزه نگارش که می توان مثل یه شاگرد کنجکاو از او بسیار بیاموزی. برایم می گوید: از جمشید پوراحمد بودن و نظر به فامیل امروزم جمشید خدابخش، فقط در حوالی هنر به دلیل داشتن فامیل پوراحمد بدون تعارف سی سال در رنج و عذاب گذشت، قرار بود در چشم نباشم نه اینکه در حاشیه باشم اولین حامی و آموزگارم تقی ظهوری که بانکیاز تجربه شهرت داشت، از من خواست از مسیری بروم که خیلی دیده نشوم، اولین تجربه حرفه ایم نمایش 《 عشق و اتفاق》که با حمایت تقی ظهوری در بیست سالگی در لاله زار با شکوه آن زمان به روی صحنه بردم و شیرینی و لذت آن همچنان با من است، بعد از تقی ظهوری در چهل سالگی در کنار مرد هزار هنر ایران که چون الماس می درخشید در هزار روز ارتباط شبانه روزی پرمهر و پرخاطره قرار گرفتم. منوچهر نوذری عزیز این اسطوره دوران، زبانش شیرین با دلی عاشق و پر از عطوفت، با چشمان زیبابین و قدم هایش که در خیابان خدمت و گره گشایی و موفقیت و محبوبیتش که هزینه دلسوختگان و در آخر که خود در دلسوختگی ماند. منوچهر نوذری هنرمندی که از هیچ یاد و خاطری نرود.... افتخار کار مشترک بسیار داشتیم که《خان عمو و همسایه هایش》 از خاص ترین آنهاست. من طنز با شخصیت و با هویت را از منوچهر نوذری آموختم دکتر پوراحمد در تمام دوران زندگی هنریش هیچ وقت دست از قلم بر نداشت
و ثمر آن نوشتن چهل و دو نمایشنامه ، و چندین رومان و فیلمنامه است. در پایان برایم خاطره جالبی را تعریف می کند که نقل آن خالی از لطف نیست. می گوید : شبی پشت صحنه از نعمت اله گرجی پرسیدم در فیلم میرلوحی و در کنار بازی با فردین چقدر دستمزد گرفتی؟ و گرجی ساده دل همه ایام با چند ثانیه تاخیرگفت:《منو فردین دویست و شش هزار تومان گرفتیم》. آری فاصله شش هزار تومان دریافت گرجی و دویست هزار تومان دریافت فردین فاصله ای نجومی است، اما در رفاقت ها و دوستی ها و انسانیت ها حتی زندگی ها آنقدر فاصله نبود.
برایم افتخاری بوده با ۴۲ نمایش در تهران و اروپا و
آمریکا طی حدود نیم قرن در مقام نویسنده و کارگردان در رکاب چنین بزرگانی
باشم که از بین آنها برادر عزیزم زنده یاد منوچهرنوذری و بهمن مفید و مرتضی
عقیلی زیر یک سقف زندگی و کارهای بیاد ماندنی پرخاطره داشتم و دوستانی
چون زنده یادان حسین عرفانی ، نعمت اله گرجی ، میری احمد بهروزی ، اصغر
زمانی ، حسن رضیانی ، منصور والامقام و نازنین محسن یوسف بیک و دیگر یارانی
چون منوچهروالی زاده مهران امامیه حمید منوچهری ، مرتضی تبریزی ، بهرام
علیان ، فرانک اسکویی، فاطمه سیرتی ، فریبا حیدری مژگان طاهریان ، زری
برومند ، ندا محمدی، زری ولد بیگی ، شراره رخام ، احمد نصر ، فرزین سمیعی و
زنده یاد جهانگیر فروهر و محسن یوسف بیک مردی که در این ازدحام جمعیت و
متاسفانه بی مهری خانواده که غریبانه به دیار باقی سفر نمود
عکس مربوط به نمایش دیروز امروز فردا ، از راست جمشید پوراحمد ، منوچهر والی زاده و میری
نویسنده و کارگردان جمشید پوراحمد
قصه نمایش دقیقا بیست سال بعد اتفاق افتاد ولی در زمان اجرا از نظر تماشاچی تخیلی بود
آغازش از بندر ترکمن و آخرین استان هرمزگان بوده و تا پایان هنوز مانده
حال که به پایان سال ۹۷ رسیدیم برای مدتی پروژه را تعطیل و خود را آماده ساخت یک فیلم کمدی بی نظیر (کاج بیوه زنان) می نمایم.
سرمایه گذار فیلم آقای کریم سلیمی است و بعد از دریافت مجوز، بازیگران فیلم را معرفی خواهیم نمود.
چنانچه در زمان ساخت مستند آفرین آفرینش، حوادث کمتری چون سقوط از لنچ در اعماق دریا بین جزیره هندورابی و کیش و سقوط از مناره مسجد در لیردف بندر جاسک اتفاق نمی افتاد تاکنون کالج بیوه زنان ساخته شده بود
تصاویری از مستند آفرین آفرینش
به نام یگانه عالم
برادرم منوچهر پوراحمد با شصت سال سابقه در سیطره هنر
و در خلوت و تنهایی و بدون مهر و حامی به غربت ابدی پیوست… در هنرستان
زیبا اصفهان دیپلم گرفت و کارش را با نقشه فرش شروع کرد و دیری نگذشت که
منیاتوریستی صاحب سبک گردید و هنوز بعد از گذشت نیم قرن اثر مشترکشان با
استاد اصغر بهمن زاده بر دیوارهای هتل شاه عباسی اصفهان چون الماس می
درخشد.
استاد اصغر بهمن زاده از گرافیک های صاحب نام تلویزیون و استاد
دانشگاه و قدمت دوستی ایشان با منوچهر پوراحمد دوسی سال بود. منوچهر
پوراحمد استخدام رادیو اصفهان به عنوان تهیه کننده و خود در برنامه های خود
ایفای نقش می کرد و همزمان به گروه استاد فرهمند از بزرگان تئاتر ایران به
تئاتر اصفهان پیوست و در کنار دوستان و یاران خود چون هوشنگ حریرچیان و
مسعود ولدبیگی در تئاتر اصفهان ایفای نقش می کرد و اخلاق و خلاقیتش باعث که
در نمایشنامه های بسیاری چون پینه دوزی موقوف و باربد بر سر زبانها افتاد و
بعد از فوت استاد فرهمند، منوچهر پوراحمد به جمع گروه ارحام صدر پیوست.
ارحام صدر برای پذیرفتن بازیگری به گروهش او را از هزارخوان رو می کرد اما
منوچهر پوراحمد یک شبه وارد گروه و یک سال بعد جوان پوش نمایش مسافر بی خبر
مهدی ممیزان و ارحام صدر شد… اما او سودای بزرگی داشت؛ نقش اول سینما. به
یاری داوربخش، صندوق دار رادیو ایران به تهران منتقل و کمتر از یک ماه و
برای همه حیرت انگیز از بازیگران مطرح برنامه پرطرفدار صبح جمعه و در کنار
بزرگانی چون منوچهر نوذری و علی تابش و با نوشته های پرویز خطیبی و حسین
مدنی ایفای نقش کرد.
منوچهر پوراحمد اولین قرارداد سینمایی اش را با
ناصر محمدی برای فیلم «در آخرین لحظه» بست و همبازی بیک ایمانوردی شد و بعد
در «بی حجاب» ایرج قادری بازی کرد و «سیاه بخت» عباس کسایی و «عنترمنتر»
امیر شروان و «عاصی» سعید مطلبی و در کنار ناصر ملک مطیعی و فیلم های بی
شمار دیگر تا نقش متفاوتش «در فیلم هیاهو» م صفار ایفا کرد.
منوچهر
پوراحمد اولین کسی بود که بعد از انقلاب و بسته شدن تئاترهای لاله زار
نمایش کمدی به روی صحنه آورد و هر آنچه که از او دیده شد خاطره انگیز بود.
منوچهر
پوراحمد از جمله کارگردان هایی بود که در بدترین شرایط بهترین ها را برای
تلویزیون ساخت. سریال های چون «چراغ خانه» با حضور جمشید مشایخی و اکبر
عبدی، «آخرین ستاره شب» داود رشیدی و هما روستا و یکی از شیرین ترین سریال
های منوچهر پوراحمد «خاله خانم» با حضور اکبر عبدی بود.
یاد این هنرمند پیشکسوت گرامی، جمشید پوراحمد برادر کوچک منوچهر پوراحمد