از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

از دیروز تا امروز

متولد مرداد ۱۳۳۳ چه زود گذشت اما پر بار و پر ماجرا و پر مخاطره گذشت وقتی فقط هجده سال داشتم و با حمایت نقی ظهوری ( پدرخوانده ) شدم نویسنده صفحه شایعات مجله جوانان توی آینه تاکسی ها دنبال پر رنگ شدن سبیلهایم بودم ، حالا با داشتن ۷۲ اثر هنری در مقام نویسنده و کارگردان شامل فیلم و تئاتر و نمایشنامه و فیلمنامه و کتاب با داشتن دکتری بارم سنگین شده اما سنگینی آن باعث آزارم نیست و باعث خوشحالی

۲۲
تیر

جمشید پوراحمد

jamshid pourahmad 23

عالیجناب واعظی 
رئیس دفتر رئیس جمهور
در کودکی و نو جوانی نسل ما شرم و حیا با امروز قابل مقایسه نبود ، امروز مفهوم شرم حیا در بی حیایی مط‌لق است !
جوان و نوجوان نسل من در حاشیه دبیرستان دخترانه می ایستاد و از برادر کودکش میخواست که نامه عاشقانه ای را به  دختر مورد نظر برساند و اگر برادر کوچکی نداشت کودک واسطه ای را با قول و قرار ( خرید آدامس و یا بستنی ) می تراشید تا نامه بدست دختر مورد علاقه برسد ، شرم و حیا همه ماجرا و دست مایه نبود ، جوان باید جوانب مهم تری را در نظر میگرفت به همین دلیل بعد از داشتن شهامت و ریسک پذیری ، رعایت پروتکل حفظ شخصیت و آبرو درصورت انعکاس منفی دختر که شامل عصبانیت ، پاره کردن نامه و حتی شکایت و برخورد فیزیکی از طرف خانواده دختر را کاملا محاسبه و در نظر میگرفت ، به انضمام تناسب خانوادگی تیپ و قیافه ، پوشش لباس و میزان موجودی جیب ۰
دیروز وقتی شما را دیدم که به جای رئیس جمهور و معاون و سخنگو ، جلوی دوربین آمدید و از کذب بودن واگذاری جزایر به چین فرمودید !! مرا به یاد همان نامه های عاشقانه روزگار خویش انداخت ۰ این چند مین بار است که بزرگان نامه بدست رئیس دفتر میدهند ( فقط از قول قرارتان بی خبرم ) جای تاسف !! با این تفاوت که نامه عاشقانه ای در کار نیست ، نامه ای از جنس   خیانت ، ناباوری و طبق معمول با نقل ضعیف و ابتدایی شما در عنوان موارد ، در این اتفاق محال ممکنی که به دست توانگر دولت ممکن گردیده ۰ جناب واعظی وقتی شما از شفاف سازی صحبت میکنید تن تک تک ایرانیهای وطن پرست و عاشق خاک می لرزد ، دولت در شفاف سازی ید طولایی دارد !! وقتی صحبت از برد برد میکنید  یعنی باخت مطلق به اندازه قیمت خاک کشور ، در هشت سال جنگ هزاران جوان جان دادند ،  دست و پا دادند ، چه کودکانی که یتیم و بی سرپرست شدند ، چه آشیانه هایی که خراب و ویران گردید تا یک وجب خاک ندهند ، سالها آب و خاک مان را در پنهان فروختید و امروز به راحتی فروش ارث پدری در چهارچوب سیاست می فروشید !!
تا نباشد چیزیکه مردم نگویند چیزها ۰
خیلی دلم میخواهد بدانم جنابعالی و دیگر یاران رئیس جمهور بعد از پایان دوره کجا هستید و چه خواهید کرد ؟

  • جمشید پوراحمد
۲۰
تیر

نریمان پوراحمد 

پوراحمد
سنفونی زندگیش را زیباتر از سنفونی ریچارد کلایدرمن ساخت و اجرا کرد
کودکی تلخی را پشت سر گذاشت ، با چند مشکل اساسی به دنیا آمد و اولین معضل مادری بود که شایستگی مادری نداشت به  ویژه حقیر بودنش برای ایفای نقش مادری برای نریمان ۰ درد مضاعف نریمان فید شدن مادر از زندگیش در زمانیکه کودکی مطلق بود ۰ برای ما باعث خوشبختی و برای نریمان یک سون آمی ویرانگر ۰   
آنچه را می نویسم احساسی نیست و فقط به زندگی نریمان مربوط نمی شود ۰  اینکه میگویند گرگ زاده گرگ میشود و یا فلانی شیطان و دیو زائیده است و ازش دوری کنید ! باوری غلط و غیر علمی است ۰ امروز تک تک ما به چشم دیده ایم روابط احساسی و عاطفی وحشی ترین حیوانات با انسانها و یا دوستی و عشق مشابه در مواردی بین خود حیوانات ۰
نریمان از همان کودکی پارادوکس متعارفی را در زندگی اتخاذ نمود ، اما به یاری نیما برادری که فقط سه دقیقه از او بزرگتر است ، ولی همین سه دقیقه در باور نریمان نیما را یک گلادیاتورشکست ناپذیر میدید و نیما برایش چون دماوند حامی و قدرتمند بود به انضمام  وابسته و همبسته بودنشان در برادری ۰ شخصیت پردازی ، تغییر، و در واقع انقلاب در کلیات نریمان وابسته ، سرکش و عاصی به دست توانگر خواهرش  نگار صورت پذیرفت ، اما به قیمت ازجان مایه گذاشتن ، نادیده گرفتن کودکیش ، چون تفاوت سنی نریمان با نگار فقط پنج سال است ، نگار، جای مادر نشست و عشق ، مهر را در اوج انعطاف و صبوری به نریمان تزریق نمود ۰ در واقع نگار شیرین های کودکیش را تقدیم تلخی شرایط زندگی نمود ۰ دقیقا یکسال سخترین و غم انگیز ترین روزهای مادی و معنوی  زندگی را پشت سر گذاشتیم ۰ روزهای خوشبختی برای همه ما به خصوص نریمان با حضور پر رنگ فرشته ای مهربان ( خانم سیمین کلانتری ) که برای نریمان بدون هیچ چشم داشتی  صادقانه و بی ریا نقش مادری دلسوز و مهربان را ایفا نمود و نریمان در کنار سیمین هرروز بهتر از دیروز  ( خانم سیمین کلانتری هرکجا هستی برایت آرزوی سلامتی و خوشبختی در کنار همسر و احتمالا فرزندان را دارم ) نریمان در کوتاه ترین زمان با دوستداران و حامیانش به اوج قدرت و مهربانی رسید ، انقدر که خودش مهربانی را تجارت میکرد ، منوچهر پوراحمد عمویش ، منوچهرنوذری ، بهمن مفید ، مرتضی عقیلی ، ایرج نوذری ، مهران امامیه و ۰۰۰۰۰۰ عمو خوانده هایش و سفیر همه حامیانش مادر بزرگش پروین دخت یزدانیان چون الماس می درخشید ، مادر بزرگ خانه و زندگیش را در اصفهان رها و با حضورش خانه ای پر مهر ساخت و شاید بخشی از فداکاریهای نگار جبران گردید ۰ نریمان زیر چتر حمایت حامیانش ، خواهرش ، برادرش و مادر بزرگش مالک کارخانه بزرگ زندگی گردید ۰ سالها صدای خنده خانه ما به کهکشان رسید و به یادگار ماند
زندگی مشرک با نریمان در کیش و از سال ۹۲ با پروژه مستند آفرین آفرینش پای دوست داشتنی برای بچه های گروه ، که امروز جایش خالیست ، نریمان به اندازه مارکوپو سفر داشته و امروز در بازار هنر صاحب دکه ای پر رونق  
نریمان سفالگر و نوازنده دف ، به عنوان پدر و دوست برایش بهترینها را آرزو دارم 

جمشید پوراحمد
جمشید پوراحمد

  • جمشید پوراحمد
۲۵
خرداد

بهمن مفید 

 

jamshid pourahmad
ساغر شکسته 
مجموعه زندگی به اندازه یک وزارتخانه قدر زیر مجموعه دارد و چنانچه در تمام موارد مهندسی شده اقدام نمائیم غیر ممکن است در روزگار زندگی با مشکل و معضل و نارسایی مواجه گردیم ، اما یادتان باشد که فقط عنوان مهندسی زندگی کار برد و اثری ندارد ، دقیقا عین خلبانی که مدرک خلبانیش جعلی و فقط به اندازه یک مسافر از پرواز مطلع باشد !
برای فرزند آوری اگر مهندسی آنرا بدانیم محال است فرزندی از هر نظر معلول و ناتوان به دنیا بیاید که بعد بخواهیم کوتاهی و عدم آگاهی خود را گردن خداوند و حکمت او بیندازیم ۰
پدر و مادر بهمن مفید مهندسی شده صاحب چند فرزند و یکی از دیگری برتر و شایسته تر ، مرحوم مفید ( پدر ) از هنرمندان و بنیان گزاران تاتر ایران و با تحصیلات و دانش عالیه ، مادر گرامی بهمن مفید مدیری لایق و از بی نظیر ها و نابغه های فرهنگ و آموزش کشور بودند و چه شاگردان برجسته و شایسته ای را تحویل جامعه دادند ۰ دو برادرهنرمند بهمن مفید که نیازی به معرفی ندارند ،  اما در جمع خانواده بهمن مفید ، گرد آفرین مفید که از هر نظر بی بدیل و خارق العاده ، بانویی بایک شخصیت جذاب و استثنایی ، گرد آفرین مفید در یک دوره ۲۰ ساله مدیریت بهشت زهرا را داشت و دختر هنرمندش خانم هنگامه مفید است ۰
بهمن خان مفید به غیر از بازیهای درخشان و ماندگارش در سینمای ایران  شاهنامه خوان قابلی است ، بهمن مفید حکیم و گیاه شناس است که کمتر کسی از این موضوع باخبر است ۰ چشم که باز کردم زنده یاد مادرم پروین دخت یزدانیان را سر جاده دیدم و همین جا لازم میدانم بگویم مادرم در اولویت زندگیش انسانیت بود و بعد مسلمانی ۰
بهمن مفید از مادرم سجاده خواست و مادرم در نا باوری سجاده به او داد و از آن روز به بعد بهمن مفید وقتی به نماز می ایستاد مادرم در گوشه ای آوای نماز خواندنش را می شنید و لذت می برد و انرژی میگرفت و روزی به بهمن مفید گفت هیج وقت نمی دانستم که صدای زیبا چه تاثیر زیبا و روح بخشی میتواند روی انسان بگذارد مثل صدای اذان موذن زاده ،  بهمن مفید عارف و انسانی به تمام معنا ، مهربان و دوست داشتنی است ، اما به قول مادرم گل بی عیب خداست ، 
بهمن مفید با ورودش به ایران یک خانواده شدیم و چه دو سال خاطر انگیزی  بجا ماند ، دوسال حتی نگذاشتم برای یکبار بهمن مفید با تاکسی و آژانس نزد خانواداش برود ، چون میدانستم بهمن نه گفتن بلد نیست و شخصیت ساده و باور پذیرش به سرعت  باعث تخریب او خواهد شد ، چون بیست سال پیش کجا ، امروز کجا ! 
بهمن عزیز دوست و برادر عزیزم اگر اداره تاتر اجازه میداد که گربه و کالسکه چی را بروی صحنه ببریم ، چندی پیش تو هنرمند بزرگ و عزیز را در ویدیویی نمی دیدم که روی  کنده ای در کنار آتشی و گروهی هم دورت حلقه زده باشند و از تو بخواهند قیصر را برایشان اجرا کنی 
لطفا هوای خودت را بیشتر داشته باش ، بهمن مفید یکی بود و یکی هم خواهد ماند 
دوست قدیمی تو 
جمشید پوراحمد

  • جمشید پوراحمد
۲۰
ارديبهشت

از یاد رفته ها

 

jamshid pourahmad


از روزیکه موسیقی تجاری شد و کامپیوتر حس دار 
بی وفایی و فراموشی  سنت و در آن سبقت میگیریم حتی از چراغ قرمز هم بدون پرداخت جریمه. رد میشویم و به آن افتخار میکنیم 
روزگاری تک سینمای کاپری متعلق به مرحوم میثاقیه  فقط اختصاص داشت به فیلمهای هنری و صد سینمای دیگر فیلمهای تجاری اکران ، امروز یعنی اردیبهشت سال ۹۹ هنوز نسل هنر و هنرمند منقرض نگردیده منجمله هنرمندان از یاد رفته که اکثر آنها پاک باخته و دلسوخته و بی نهایت ارزشمند و قابل احترام و غافل از این غفلت که در آینده برای تک  تکمان تبعات جبران ناپذیری به جا خواهد گذاشت 
 فردوس کاویانی ، اکبر رحمتی ، محمود بصیری ، رضا فیاضی ، فریماه فرجامی ،  آزیتا لاچینی ، گیتی معینی   غلامحسین لطفی و بسیاری دیگر را از یاد برده ایم و بی مهری و کم لطفی و کوتاهی حق و سهمشان از سالها هنرنمائیشان در عرصه تاتر و تلویزیون و سینما نیست 
پرونده زندگی منو شما روزی بسته و بایگانی خواهد گردید ،  بیائید نویسنده مجلس ترحیم یکدیگر نباشیم ، بیائید بعد از مرگ از یکدیگر تعریف و تمجید واهی نکنیم  ، هرچند در این مورد هم ضعیف و ناتوان هستیم ، باید تغییر کنیم و تا زنده هستیم خود نویسنده مجلس ترحیم خود باشیم و خوب و بد و زشت و زیبایمان را در بودمان واگذار به دیگران برای ارزیابی و نمره  آن و آرزو میکنم در این شرایط گناهان دنیا را ظالمانه و ناجوانمردانه به گردن یکدیگر نیندازیم 
بیائید عشق را ننویسیم ، عشق را زندگی کنیم و دوستی و محبت را طبخ و در سفره صفا پذیرایی نمائیم ۰ یک دانه بدون هیج صدا رشد میکند ، اما یک درخت با صدای مهیبی سقوط میکند ، بیائید از یاد بردن ها و پا روی انسانیت گذاشتن هایمان را داد نزنیم ، بیائید خالق بهترینها  و زیباترینها باشیم و معرفت را داد بزنیم ۰ اصولا
متنهای اینجانب شامل  مرحمت و دانش استاد مسعود داودی بازنگری میگردد و اکثر با تغییر چند جمله به متن شخصیت و ارزش تزریق می نمایند ، اشاره به این موضوع تعریف از استاد داودی نیست که اهل قلم و رسانه مطلع از دانش استاد ۰۰۰۰۰۰۰  بیائید یاد بگیریم از استادان زندگی هنر شایستگی و دانش مانده گاری را و دست در دست برای تظاهرات با شکوهی برای دلجویی از تمام فردوس کاویانی ها

  • جمشید پوراحمد
۲۹
فروردين

موج های ماندگار رادیو 

jamshid pourahmad
جمشید پوراحمد
پروسه زمان در کالبد تمامی پدیده ها چقدر ملموس و ماندنی است ، رادیو پدیده ای بدون ضعف ، رادیو با اهالی صاحب نام و هنرمندش ۰ 
 صدای جاودانه ایران و ایرانی ماند ۰ با رادیو بدون پرداخت هزینه و گرفتن ویزا به جهان سفر میکردیم ، رادیو دانشگاه غیر حضوری که هدفش ارائه فرهنگ و هنر غنی  ایران زمین برای شنوندگانش ۰ برنامه های رادیو کاملا تخصصی و ریشه دار و برنامه سازانش دارای دکتری آن برنامه ۰ رادیو در زمانی طرفداران بیشتری نسبت به سینما و تلویزیون داشت ۰ ژانرهای رادیو بر اساس موضوعات و تناسبات روز خلق و ساخته میگردید ، نام رادیو در شناسنامه هر شنونده ای چون اعضای خانواده ثبت بود ، با رادیو میتوانستیم هفته ها بدون نگرانی در قرنطینه بمانیم ، ما هیچ وقت نگران بلاهای غیر مترقبه نبودیم ، ولی نگران سوختن لامپ رادیو چرا !! یادش بخیر تهران میدان ارگ رادیو ایران ، ولی امروز باید شش دانگ حواسمان را جمع تا در ترافیک ساختمانهای اداری از رادیو رد نشویم ۰ گلهای رنگارنگ ، جانی دالر ، قصه شب ،  شادی امید ، خلوتگه راز ، مسابقه بیست سوالی و سلطان برنامه های رادیو صبح جمعه با شما ۰ عزیزاله حاتمی نویسنده برنامه صبحگاهی شادی امید مطالبش آنچنان تاثیر گذار و باور پذیر که سلامی بی جواب نمی ماند ۰ 
  با برنامه خلوتگه راز در شرایط نیاز به خلوت  نداشته خود سفر و پر از انرژی و آرامش بر می گشتیم ۰ گلهای رنگارنگ رنگ با ابر خوانندگان هنرمندش چون بنان ، بدیعی ، شهیدی ، مرضیه ، دلکش و دیگر اسطورهایس ، انتخاب نام گلهای رنگارنگ همانند نگین الماسی که با ظرافت و هنرمندانه روی انگشتری نقش بسته ، شنوندگان گلها همانند افسونگران به مهمانی زیبائی ها دعوت و گه گاهی انگیزه سفر به ماورا در وجودت پیدا می شد ۰ 
 آنروزها آلزایمر را کسی نمی شناخت ، ولی فراموشی را چرا ، در همسایگی ما پیرمرد مهربانی زندگی میکرد که خود روزی سه تار می نواخت ، اما دچار فراموشی و باعث نگرانی همسر و فرزندانش ، اما هرشب با شنیدن برنامه گلهای رنگارنگ پلانهای های دور و نزدیک زندگیس را به یاد می آورد و موجب شادی عزیزانش ، خوانندهای گلهای رادیو منحصر به فرد و برای دوستداران موسیقی اصیل ایرانی تافته جدا بافته ، خوانندگان گلها غالبا اصالت را به شهرت و پول نمی فروختند ، اما بودند مثل هوشمند عقیلی ، گلپا و ایرج که از گلها به ترانه خوانی و کاباره روی آوردند ، در میان این ستونهای قدر موسیقی ، خواننده ای درویش مسلک و بدون حاشیه با صدایی به قول امروزی ها ارگانیک  به جمع خوانندگان گلها پیوست ( حسن یزدانیان ) او طی سالها فعالیتش در رادیو حاضر به مصاحبه ، خواندن ترانه و رفتن به کاباره به هیچ قیمتی نگردید با اینکه عیالوار بود و زندگیش به سختی می گذشت ،  اما ذات پر محبت و مهمان نوازش در گردش روزگار برای یزدانیان اعتبار معنوی کسب نمود ۰
 حسن یزدانیان اکثرا با دوچرخه به رادیو رفت و آمد میکرد ، اما روزی در میدان ارگ منتظر اتوبوس دو طبقه که به منزلش در نازی آباد برود ، مینی بوسی با چهارده مسافر مازندرانی و همه اعضای یک خانواده جلوی پایش برای پرسیدن آدرس شاه عبدالعظیم ترمز و دو ساعت بعد مسافران مینی بوس با استقبالی گرم سر سفره حسن یزدانیان و همسرش احترام می نشینند و بعد از زیارت شاه عبدالعظیم در نشست شبانه و گفتن خاطره ها عموی گمشده حسن یزدانیان بعداز گذشت نزدیک نیم قرن پیدا می شود ( چهارده نفر مسافران مینی بوس خانواده عموی گمشده ! ) نمیدانم شما خواهید گفت تقدیر ، یا دست سرنوشت ولی من میگویم جواب معرفت ۰
عید نوروز سیزده سالگی
از اطاق بیرون آمدم و دیدم روی ایوان دور سفره صبحانه دو مهمان نا آشنا نشسته ، غریبه هایی که خیلی دور و خیلی نزدیک بودند ، اکبر مشکین بازیگر سینما ، تاتر ، رادیو و عزیزاله حاتمی نویسنده ، از دوستان و همکاران برادرم منوچهر پوراحمد که خود از بازیگران و تهیه کننده رادیو به شمار می آمد ، تعطیلات نوروز را مهمان خانواده در اصفهان بودند ۰
قصه شب رادیو قصه زندگی ما بود ، با تمام غمها و شادی هایش ، از قصه شب رسم گذشت و جوانمردی ، درس عشق و محبت را آموختیم ، هنرپیشه های رادیو در مواردی از بازیگران سینما مثل فردین ، ناصر ملک مطیعی ، بهروز وثوقی محبوبیت بیشتری داشتند ، بزرگانی چون رامین فرزاد ، مهدی علیمحمدی ، اکبر مشکین، صادق بهرامی ، مسعود تاج بخش ،  هوشنگ صارمی ، هوشنگ بهشتی ، نصرت اله محتشم ، ژاله محتشم ( علو ) سارنگ،  مورین ، شهلا ریاحی و ثریا قاسمی ۰ قصه شب هنوز در یاد و خاطر بسیاری از پدر و مادر بزرگ ها به جا مانده ۰
جانی دالر کارآگاهی که شنوندگان با شنیدن صدایش به گناه نکرده اقرار میکردند ، ساختار وجذابیت جانی دالر نفس گیر ، برنامه در حدی حرفه ای ساخته و اجرا ، که از رادیو تصویر هم می دیدیم ! ، رادیو میتوانست برای شنوندگان برنامه جانی دالر محدودیت سنی می گذاشت ۰ مسابقه بیست سوالی با اجرای تقی روحانی ، گرمی صدایش با آن لهجه غلیظ تهرانی از بلندگوی رادیو حس میکردی ، مسابقه بیست سوالی برنامه ای برای سرگرمی و سفیر دریافت اطلاعات عمومی ۰ سالهای بعد از انقلاب به اتفاق تقی ظهوری به دیدن تقی روحانی رفتیم و در همان دقایق اول اشگ از چشمانم جاری ، نه آنروز و نه امروز چهره معصوم تقی روحانی را نمی توانم فراموش کنم و نمیدانم به کدام حکم صادره و کدام جرم و گناه ؟! ولی کاملا با تصمیم و اراده شخصی ، عملی دور از شان آدمیت و نابخشودنی و با تفکر و اندیشه داعشی ، نیمی از زبان تقی روحانی را بریده و زیر ضربه های مشت و لگد علیلش کرده بودند ۰ صبح جمعه با شما یک پیک نیک دسته جمعی با امکانات خارق العاده کاملا رفاهی ، برنامه ایکه باید یک هفته به انتظارش می نشستیم و با شروعش از ته دل می خندیدم و با پایانش غمگین ۰ حسین مدنی ، پرویز خطیبی ، عزیزاله حاتمی ، نویسندگانی که ریشه در خاک فرهنگ و هنر داشتند و مطالبشان حرف دل مردم روزگارشان ، هنرپیشه های صبح جمعه شامل منوجهر نوذری ، علی تابش ، حمید قنبری ، عزت اله مقبلی ، بهمنیار ، محمد علی زرندی (شاباجی خانم ) که هرکدام در سیطره هنر ، دوبله ، سینما ، تاتر ، تلویزیون از چهره های شناخته شده و محبوب کشور بودند ، اما کاپیتان این کشتی پر مسافر برنامه صبح جمعه با شنوندگان نجومی آن شاهرخ نادری تهیه کننده ایکه هنوز جایش در رادیو خالی است و برایش آرزوی سلامتی دارم
اگر دوستان انقلابی عجله نمی کردند نسل این هنرمندان تکرار نشدنی رادیو منقرض نمی گردید ، زاویه شلیک تر و خشگ را باهم سوزاند ۰۰۰۰ صد افسوس ، اشتباهی جبران ناپذیر

  • جمشید پوراحمد
۲۵
فروردين

جمشید پوراحمد
 

jamshid pourahmad

عالیجناب رئیس جمهور
سه روزه رفتی و سی روزه حالا ، زمستون رفتی و نوروز حالا ، تو خود گفتی سر هفته میایی ، شماره کن ببین چند روزه حالا ؟
عالیجناب روحانی ولی ما مردم عادی میدانم که در ۷ سال مقام ریاست جمهوری جنابعالی چند روز و چند ماه و چند سال خارج از موضوع برجام عدم تعهد در کارنامه دارید و دستور و قولهایی که در زمان  صورتجلسه روی کاغذ آمده و موارد بسیار حائز اهمیت که ظاهرا راوی ابلاغ آن سنی است ! مثل پول بنزین که گران شد و فرمودید به چه کسانی پرداخت و کجا هزینه میگردد ! چه اتفاقات غم انگیز و تلخی افتاد و چی فکر میکردیم و چی شد ! آرزوی محالی است برای شما که کاش دستورها روی کاغذ با مداد نوشته تا در وقت لزوم امکان پاک کردن آن بود 
 عالیجناب رئیس جمهور از ابتدای شروع کووید ۱۹ حقیر ترین موضوع جهت دستورات بزرگ شما برای حال روز مردم عادی ، جهت استحضار که برای ۷ هزارتومان بدهی تلفن به اندازه هشت هزار تومان پیام کوتاه از ۲۷ اسفند ۹۸ تا ۷ فروردین ۹۹ با تهدید قطع ! ارسال گردید ، پس چگونه باید دل بسته کمک و یاری و مساعدت دولت در خصوص 
 اقساط تسهیلات ، چک ، اجاره ، بیمه ، بیکاری   معیشت و بیماری باشیم   عالیجناب رئیس جمهور به یاد حرف آقای احمدی نژاد و قیمت گوجه فرنگی محل زندگیشان ! چگونه باید مردم عادی در خانه بمانند وقتی یک خرید مختصر سبد غذایی در نهایت صرفه جویی برای یکنفر و  برای یک هفته مبلغ پانصد و پنجاه هزار تومان پرینت خرید صادر ، به احتمال قوی در محل جنابعالی ارزاق عمومی صلواتی است که خبر از روز و روزگار مردم عادی ندارید ، عالیجناب رئیس جمهور
کارخانه ذوب آهن اصفهان با نوجوانی من آغاز به ساخت و با جوانی من کامل شد ، مدت مشابه آن در هندوستان برای ساخت کارخانه ذوب آهن شش ماه و در ایران شش سال به طول انجامید ، تعداد کشته های جاده ای در طول زمان ساخت نجومی و دلیلش استفاده از همان کوره راه قدیمی !! روزی در خلوتی از پدرم که مطلع به امور سیاسی و اجتماعی سوال که چرا جاده ذوب آهن باید این همه کشته میداد ؟ و بعد اتوبان احداث !  آیا جاده و کارخانه قربانی و خون بها میخواست !؟ پدرم در جواب گفت : مشاورین خارجی بعد از اینکه کلنگ کارخانه زده شد نقشه عریض کردن جاده را ارائه ولی مسولین وقت فرمودند اول کارخانه بعد جاده ! 
از بهمن ۵۷ تا امروز به ویژه در سالهای ریاست جمهوری شما کم جاده احداث نشده ، اما یا انتها ندارد و یا ابتدا و یا خط ویژه هستند و یا در نیمه های شب مسدود و به عنوان باند استفاده و یا فاقد خط کشی و گارد ریل و عاقبت استفاده مردم عادی از راههای احداث شده امن ! انتهایش به  دره و یا به گذرگاه مشابه کاسانرایی ختم می شود ! و در این مواقع مگر خدا به دادت برسد ، شاید به همین دلیل مردم عادی بیشتر تمایل به بی راهه رفتن دارند ، چون ظاهرا مطمعن تر است  ، عالیجناب رئیس جمهور کشور جاده زندگی برای مردمان عادی ندارد و همه سرگردان ، تابلوهای راهنما همه غیر واقعی ، چاله و دست انداز و غارتگر و راهزن بی نهایت ، قبض های جریمه بدون ترس از قانون نقدی و دل بخواه صادر ، مردم عادی نا امید دور خود می چرخند ، همه چراغها قرمزند ، عابران پیاده ، روی خط کشی در امان نیستند ، انگیزه برای زندگی نمانده 
عالیجناب رئیس جمهور 
محمد کریم ارباب از تهیه کننده های سینمای قبل از انقلاب که برای خود امپراطوری داشت در  کودکی زندگی تلخی را تجربه ، یتیم بود و بی سرپرست ، تعریف میکرد برای سیر کردن شکم نیمه شبها روی قفل مغازه های شیک کار بد میکردم و تا صبح منتظر تاصاحب مغازه از راه برسد و می رسید و با دیدن منظره زشت ماندگار در ذهن اطرافش را نگاه برای راه نجات باز گشایی قفل مغازه و طبیعتا کریم ارباب را می دید و از سر وضعش کاملا پیدا که بچه خیابان است و ولگرد و بهترین گزینه ، صاحب مغازه صدایش میکرد و پیشنهاد برای تمیزکردن مدفوع روی قفل و کریم ارباب در مقابل تمیز کردن کار بد خویش از صاحب مغازه پول خوبی دریافت میکرد 
اما امروزمردمان عادی این سرزمین باید کار بد دولت مردان را روی قفلهای کشور تمیز نمایند و تاوان اختلاس آقا و آقازاده و خانم زاده و نداشتن تخصص و سواد و دانش در  اکثر مسولین و نبود ارق ملی و معرفت و تخریب و ویرانی منابع ملی و طبیعی و فرهنگ و هنر و دین و اعتقاد و اعتبار کشور را پرداخت نمایند و از سوی دیگر نگاه عالیجنابان به مردم عادی است که آنها را سیاه لشکر یا هنر ورانی میدانند که فقط در راهپیمایی و صف رای وظیفه حضور دارند و بعد از آن معاند و دشمن هستند
   عالیجناب رئیس جمهور دقت بفرمائید فرمایشات دولت و هیئت دولت دقیقا عین تیزرهای قبل از سریال تلویزیون است ، در عرض دو دقیقه و پشت سر هم چهار روغن با چهار برند متفاوت را تبلیغ که ما مردم عادی برای تصمیم خرید  شیر و خط میکنیم ! هرچند همه بدون کیفیت و غیر استاندارد و خیلی فرق نمیکند
آقای رئیس جمهور اگر طبق  معمول با تحمیل آمار کووید ۱۹ کشور را در مقایسه فقط با ایتالیا و اینکه کشور آمریکا یکصد هزار مبتلا و کشور ما سی هزار را بپذیریم و باورش کنیم !! پس این فرمایشات ضد نقیض مشاورین و مسولین در شبکه های تلویزیون به خصوص در خبرها را کجای دل مان بگذاریم ! ما مردم عادی بیشتر دچار توهم هستیم تا کرونا چون با دیدن خبر و نشستهای خبری احساس می کنیم تلویزیون برایمان  انیمیشنهای تخیلی نمایش میدهد !  همسایه های دور و نزدیک و دوستان عزیز کشور مثل عراق ، سوریه ،  پاکستان ، لبنان که ماسک و الکل و لباس های حیاتی و ضروری کادر درمان و مواد شوینده اول برای این گوگولی مگولی ها ارسال و تامین و بعد شرافتمندان و سرسپرده های کادر در مانی کشورمان (هی هات ) و دوستان بزرگتر چون چین و روسیه ، پس چرا بود و نبود ما در مقایسه با امریکاست !مگر امریکا دشمن نیست ؟ که از نظر ما مردم عادی و بدون شک و تردید امریکا دشمن است ، آیا میدانید به هرگونه و شکلی وقتی به طور مکرر دوست یا دشمنی را به معرض نمایش بگذارید باعث شهرت و چه بسا محبوبیت او خواهد شد ، نمیدانم مسولین کشور با این همه خوشبختی که برای ما مردم عادی به ارمغان آورده !  کار دیگری به غیر از خبرهای امریکا و تجزیه و تحلیل آن ندارد 
عالیجناب رئیس جمهور 
در جزیره قشم در زمان ساخت مستند آموختم که شتر بسیار صبور و پر طاقت است که میتواند تا سه هفته بدون آب و غذا در بیابان راه برود و راه برود ، در بیابان خارهایی هست که شترها بسیار دوست دارند ۰ هر جا این خار را ببینند با دندان آنرا میکنند و شروع به جویدن می کنند ، وقتی این خار با مزه شور خون آغشته می شود ، شتر ها لذت بیشتری می برند ۰ هرچه بیشتر می خورند ، خون بیشتری می ریزد و هر چه خون بیشتر می شود ، شتربیشتر خار می خورد ۰ گویی که دیگر از خون سیر نمی شود ۰ 
اگر مانعش نشوند شتر از شدت خونریزی خواهد مرد ۰۰۰ این یعنی حرص و خدا کند زیاده خواهان به اینجا نرسند ، چون دیگر ثروتی در این سرزمین نمانده 
جناب رئیس جمهور همه ی مردم عادی و غیر عادی ! در یک روز و یک لحظه آرزو برای یک روز فرصت جبران ۰ و شما برای جبران امروز قدرت و مهرتان را به پای پرستاران نازنینمان بریزید
لازم نیست مثل آقای پوتین لباس رزم کرونا بپوشید ، از توی قرنطینه هم امکان پذیر است

  • جمشید پوراحمد
۰۳
فروردين

جمشید پوراحمد 

lamshid pourahmad

مادرم پروین دخت یزدانیان تاجر مهربانی بود او در پنج فروردین ۹۲ با میوه های درخت تنومند زندگیش برای همیشه وداع گفت اما هنوز ریشه اش در خاک زنده و سایه پر عطوفتش نقش آفرینی میکند    

به اعتقاد من بهشت و جهنم در عمل کرد ما و در زمان زندگی کاربرد اساسی دارد و در واقع آنچه را که میکاریم برداشت میکنیم و بعد از مرگ وعده سر خرمنی بیش نیست ، در خصوص اعتقادم اتفاقات بسیاری را تجربه کردم، در  یکی از شهرهای کوچک مازندران خانه ای داشتم که هر هفته در نیمه شب از تهران عازم مازندران و زمان حرکت با شیلنگ موجود در پارکینگ شیشه عقب و جلوی پاترول را آب میگرفتم ، رئیس مجتمع شدیدا معترض و چندین مرتبه به واسطه سرایدار برای من پیام تذکر فرستاد ،  هر چند اکثر ساکنین متاسفانه با همان آب و شیلنگ ماشین می شستند ! بدون هیچ توجیحی نه کار بنده و نه دیگر ساکنین صحیح نبود و به دور از شان و شخصیت یک شهروند آپارتمان نشین بود و هست تا اینکه طبق دستور رئیس مجتمع شیلنگ توسط سریدار در موتورخانه و درب آن توسط قفل مسدود گردید ، من عین همان شیلنگ را در حیاط شمال با همان رنگ و همان اندازه داشتم ، یک هفته که از شمال به تهران برگشتم یکی از همسایه ها خبر داد که درب حیاط باز مانده و  من فکر کردم به غیر از  نفت و شیلنگ و نبردبان  چیز دیگری در حیاط ندارم ، پس جای نگرانی نیست

 هفته بعد که به شمال برگشتم نه سوزنی در حیاط کم و نه زیاد شده بود ،  اما همچنان دلخوریم از زندانی شدن شیلنگ مجتمع تهران پا برجا ، تا نیمه شبی که عازم شمال بودم دیدم شیلنگ در پارکینگ است ، بدون هیچ انگیزه و تفکری شیلنگ را برداشتم و در صندوق عقب ماشین گذاشتم و حرکت کردم ،  دو خیابان دورتر شیلنگ را در  صندوق زباله انداختم کاملا بدون مطالعه و اندیشه ، دقایقی بعد فکر کردم و متوجه این واقعیت که کار انجام شده دزدی است ، با این اشاره  که پول خرید شیلنگ دوم را خود و دیگر ساکنین باید پرداخت نمائیم ، چون هر غروب سرایدار می بایست باغچه آب میداد و حماقت دیگرم حالا که چنین خطایی کردم شیلنگ را با خود به شمال می آوردم !

نه اینکه در صندوق زباله می انداختم ، کار از کار گذشته بود و من در میانه جاده چالوس ،  وقتی به شمال می رسیدم الویت منهم آب دادن گلها و درختان حیاط بود 

اما درب حیاط را که باز کردم همه چی بود به غیر از شیلنگ !!!

مدت کوتاهی از بیماری مادرم ( آلزایمر ) گذشته بود ، مطلبی پر احساس و پر طمطراق برای مادر و دیگر اعضای خانواده  ( مدرسه عشق ) در مجله فضیلت خانواده نوشتم ، منوچهر نوذری که بی بی را بسیار دوست میداشت مطلب را خواند و گفت  زیباست و حق مطلب را ادا نموده ای، اما در مورد دیگران باید می نوشتی خوب و وفادارند نسبت به بی بی  ولی تا امروز !

مادرم مدتی طولانی تا قبل از مرگ در کمای آلزایمر به سر برد ،  یک جور زندگی نباتی و همیشه سوال من از صاحب راز که آیا وضعیت مادرم حکمت است و یا آنکه  مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند ، جام بلا نبود ، حکمت بود که رسالت مادریش را حتی در آن شرایط تلخ زندگی به پایان برساند و رساند ، نه از نگاه و باور منه فرزند بلکه برای اهالی سرزمین ایران شخصیت بی نظیرش و نام نیکش قابل تقدیر و تحسین است ، مادرم به معنای واقعی سفیر انسانیت ، گذشت ، ایثار و عطوفت بود ، امروز جای هر دو مادرم و دوست و برادر عزیزم منوچهر نوذری خالی است که گفت بگو تا امروز ( آنچه جوان در آینه بیند ، پیر در خشت خام ) هستند گرگهای میش پوش که نه تنها شیلنگ زندگیشان مفقود گشته و در عذاب وجدان به سر می برند و هستند یاوران دیروز بی بی خواهران عزیزم پوران و ناهید که قرص و استوار به زندگی در کنار خانواده مشغولند 

پروین دخت یزدانیان ( مادر عزیزم ) همچنان هوای ما را داشته باش چون روزگارمان هر روز سخت تر از دیروز است

روحت شاد و یادت گرامی

  • جمشید پوراحمد
۰۳
فروردين

جمشید پوراحمد 

pourahmad

جمشید مهرداد 

فارغ التحصیل هنرستان وفا و معرفت 

با جوان پوش پا به سینما  گذاشت  اما موفق نبود و دیده نشد ، تا نقشهای منفی ( بدمن ) را قبول کرد و سالها منتظر فرصتی که شاید خودش هم نمی دانست آن فرصت چیست و چگونه پیش خواهد آمد ، منصور سپهر نیا کمدین تیم  محمد متوسلانی و گرشا رئوفی چنانچه صدای حمید قنبری را از تصویرش جدا میکردند نمیدانم چه اتفاقی برایش می افتاد و آیا میتوانست بازیگر بماند یا میری که با او تجربه کار داشتم 

چنانچه لهجه گیلکی و ( بخدا ) را از او می گرفتند همچنان در نقش منفی فیلم مردی از اصفهان امیر شروان در کنار وحدت میماند

اما جمشید مهرداد استعداد کمدی داشت ولی باورش نداشتند تا بعد از بازی در فیلم عروس فراری جبران تمام سالهای بیهودگیش گردید تا سرجوخه جبار امان منطقی و در کنار فردین یکی از پرکار ترین و موفق های کمدین سینمای ایران تا جائیکه هر نقشی را نمی پذیرفت 

 حتی در مواردی جای ظهوری را درکنار فردین چون فیلم مواظب کلات  باش میرلوحی کاملا پر کرد

جمشید مهرداد با همه بزرگان سینما همبازی شد و خودش بهترین خاطراتش را در کنار فردین میدانست ، جمشید مهرداد بعد از انقلاب برای امرار معاش به دوست قدیمش ناصر ملک مطیعی در یک مشاور املاک پیوست 

جمشید مهرداد اهل حاشیه نبود ، خیلی در جمع دیده نمی شد ، با خبر و مصاحبه رابطه خوبی نداشت و تمام خوشبختی و داشته هایش را از وجود و حضور مادرش میدانست ، جمشید مهرداد در حفظ و بقای خانواده ( همسر ) خیلی احساس خوشبختی نداشت و ادامه دار نبود و تنها دلیلش حسادت همسر نسبت به ( مادر شوهر ) اما آنچه که برای جمشید مهرداد عاقبت بخیری و برای ما قابل تحسین تا آخرین لحظه زندگی مادر را با چنگ و دندان نگهداشت و پذیرای کرد 

در کارنامه جمشید مهرداد نزدیک هشتاد فیلم سینمایی است

  • جمشید پوراحمد
۲۳
اسفند

جمشید پوراحمد 

jamshid pourahmad

همراه با تنها افتاده های سفید پوش ناجی

 

 مراسمی در بهشت زهرا در زمان آقای کرباسچی شهردار ،  قطعه ای را برای خاکسپاری هنرمندان آماده که جمعی  از هنرمندان پیشکسوت حضور داشتند بعد از صحبتهای آقای شهردار زنده یاد علی تابش در جواب چنین گفت : من از خودم میگویم که تا زنده هستم کاری برایم انجام دهید و گرنه بعد از مرگم مرا به جای خاکسپاری در قطعه هنرمندان در چاه فاضلاب بیندازید ۰۰۰۰

به کجا رفتیم ، این نگاه و این رفتار همان منم منم ما ایرانی هستیم ؟ و ریشه و خاک ما از مهر و معرفت و مهمانوازی است ؟! مسولین کشور که خوشبختانه همه مجهز به ماسک های کاملا ایمن و دیگر امکانات مورد نیاز و در امنیت خاطر از هر نظر و تنها ایثارشان نسبت به کادر پزشکی به ویژه پرستاران در اندازه چند جمله جلوی دوربین ( خسته نباشی قلندر ! ) و بالا ترین مقام دولت جناب رئیس جمهور که طبق عادت در زمان بحران غایبند و بدون شک بعد از کلی انتقاد رخ نشان میدهند و از دفتر کار تلفنی دستور بدون نتیجه صادر و انتهایش  از مردم  میخواهند که از هیچ کمکی دریغ نکنند !! ( همسایه ها یاری کنید  ) هیچ توجه کردید که جای دولت و مردم فقط در شرایط بحران عوض میشود ! بعد از مسولین ورزشکاران عزیز  به ویژه فوتبالیستها که باید از بابت مرآم و معرفت و انسانیت الگو و اسطوره باشند و در این جنگ خاموش و هولناک کرونا متاسفانه غایبند

 اما سلبریتی های مامانی !! با استوری های مضحک ( دوستان سلام من الان ساریم ) ( دوستان من اومدم آرایشگاه ) ( دوستان من در قرنطینه هستم ) ( دوستان من دیشب مهمانی بودم میخواهم بخوابم مبادا نگرانم شوید ) واقعا این ادبیات با تصاویر خارج از محدوده اش مناسب یک هنرمند است ؟ باعث خجالت نیست ؟ اما اگر سوزنی به خود و جوالدوزی به دیگران و فقط به اندازه دقایقی خود را جای پرستاران می گذاشتیم،  اندکی معرفت هزینه و با هماهنگی و رعایت قوانین پزشکی و با چند شاخه گل به دیدار این فرشته های سفید پوش پرستاران نازنین می رفتیم،  پرستاران از خانواده های آقا و آقازاده و بی نیازان فاقد احساس نیستند که معنی دغدغه و مشکل را درک نکنند 

 همه از متوسط های جامعه با یک دنیا کمبود و نارسایی و نگرانی و چه خوب بود از خواب بیدار میشدیم و در نهایت عطوفت و احترام و حفظ شخصیت پرستاران و دیگر عزیزانشان می شتافتیم و هر کدام سهم کوچک و بزرگی را متعهد تا شاید بتوانیم جوابگوی قطره ای از دریای معرفت و روح پر عطوفتشان باشیم 

برای آباد کردن باید از خودمان شروع کنیم

  • جمشید پوراحمد
۲۰
اسفند

pourahmad

عالیجناب وزیر 

مبارز و گلادیاتور سرسخت کرونا

جمشید پوراحمد: آقای دکتر نمکی وزیر محترم بهداشت، اول و آخر خسته نباشی و به قول بچه‌های پائین شهر دمت گرم؛ با وجود اینکه زنگ خطر ورود و شیوع این مهمان نابخرد نفس‌گیر را با تاخیر بسیار به صدا در آوردی! 

این درد دیرهنگام اطلاع‌رسانی در ریشه و ذات بیشتر تصمیم‌گیری‌های کشور رسوخ کرده و کاملاً مشهود است که هر اتفاقی با محاسبات سیاسی و میزان صلاحدید و توافق مسئولان تعیین و در صورت صلاحدید عنوان می‌گردد. در بعضی اوقات هم به تعطیلی می‌خورد و باعث می‌شود بعضی‌ها چون آقای رئیس جمهور، روز جمعه متوجه اتفاقات نشوند !

جناب نمکی

دلایل ضعف و ناتوانی شما و عدم موفقیت‌تان به عنوان وزیر بهداشت در کنترل این بیماری نمی‌دانم خواسته و یا ناخواسته مرگبار، چیست و چرا؟

زمانی که جنگ تحمیلی عراق علیه مملکت‌مان شروع شد تنها اطمینان خبری ما، رسانه کاملا انقلابی ملی بود و هر آنچه که به سمع و نظر مخاطبان می رساند حجت بود و تمام.

جذاب ترین و افتخار آمیزترین خبر را وقتی می‌شنیدیم که یکی از هواپیماهای دشمن سرنگون شده...

...این رسانه، در هشت سال جنگ و در یک حساب سرانگشتی، به اندازه کل ناوگان هوایی آمریکا و انگلیس و فرانسه، از شکار هواپیمای جنگنده عراقی خبر داد؛ دقیقا مثل تیزرهای تبلیغاتی بعضی از فیلم‌های فارسی که نود درصد از زمان و محتوای تیزر در مقایسه با خود فیلم، واهی، ساختگی و البته اغراق آمیز است!

جناب وزیر 

شما به عنوان عالی‌ترین مقام حوزه سلامت و بهداشت از فردای رسیدن کرونا در رسانه ملی ظاهر شدید و از گفته‌ها و ناگفته‌ها فرمودید و در تمام روزها قول فردا را دادید. شما از نیازهای مبرم و حیاتی کشور (ماسک و مواد ضدعفونی) گفتید و از اینکه این لوازم ضروری برای پیشگیری، بزودی عرضه خواهد شد -که نشد- و تامین آنها تقریبا برای اکثریت مردم غیرممکن شد. 

جالب اینکه در همین ارتباط، شبکه‌های مختلف صداوسیما در بخش‌های خبری خود از کشف و ضبط انبارهای احتکار شده این لوازم ضروری خبر داده و می‌دهند. حتی اطلاع‌رسانی تلویزیونی خبر محاکمه این سودجویان و فرصت‌طلبان مفسد را در دادگاه‌ها نشان دادند اما دریغ از اینکه من و ما نتوانستیم این چند قلم لوازم حیاتی برای کنترل و پیشگیری این ویروس خطرناک را در داروخانه‌ها پیدا کنیم!

جناب وزیر!

با این حجم گسترده از تبلیغات در مورد راه‌اندازی صدها کارخانه و افزایش تولید و ارسال کمک‌های بشردوستانه که بعضاً در حد و اندازه و پخش مکررشان مانند تبلیغ دوغ عالیس است،چه چیزی عاید حوزه سلامت کشور شد؟

 شما را به آنچه اعتقاد دارید قسم می‌دهم نگذارید جامعه پزشکی، این سربازان باشرافت و مهربان و جان برکف، چشم به راه نیازهایی اولیه‌ای بمانند که نبودش به قیمت زندگی‌ این جان برکفان است.

روزی نیست که از گلایه‌های جامعه پزشکی از نبود ابتدایی‌ترین لوازم از قبیل ماسک و لباس برای گروه‌های درمانی در بیمارستان‌ها، خبری در فضای مجازی منتشر نشود...

غم‌انگیز و تاسف بار است که جامعه پزشکی مملکت‌مان، در مقابل این دشمن کور باید بدون اسلحه بایستند و این بیماری مهلک را شکست دهند.

موضوع مهم دیگر که در سخنان‌تان فرمودید این بود که بیماران مبتلا به ویروس کرونا، هزینه‌ای برای درمان‌شان پرداخت نخواهند کرد. این درحالی‌ست که هر ساعت مستنداتی مبنی بر دریافت هزینه‌های نجومی از بیماران مبتلا به کرونا در رسانه‌ها منتشر می‌شود. 

با وجود تاکیدات زیادی که از سوی مقامات مسئول برای قرنطینه (ماندن درخانه) شده و می‌شود، بخش زیادی از مردم بدون توجه به این هشدارها، به سفرهای کوتاه و بلند می‌پردازند؛ سفرهایی که در این شرایط قرمز و بحرانی، یعنی روی میدان مین رفتن و بدون شک نمایشی‌ست از حماقت مضاعف... 

پرسش مهمی که در این وانفسای بی‌توجهی مطرح می‌شود این است که چرا مردم توصیه‌های شما را به ویژه ماندن در خانه و سفر نرفتن را جدی نگرفته‌اند؟! پاسخ به این پرسش‌ چندان دشوار نیست؛ ناامیدی و بی‌اعتمادی نسبت به قول و تعهد مسئولان و مدیران حوزه‌های مختلف تا جایی پیش رفته است که هر توصیه و هشداری از سوی مسئولان، تعبیر و شکلی وارونه در میان مردم پیدا می‌کند.

نکته تاسف‌بار دیگر، وجود فاصله بعید میان راستی‌آزمایی سخنان مدیران با واقعیت‌های موجود جامعه است، موضوعی که جنابعالی حتماً در حوزه مسئولیت‌تان به کرّات شاهد بوده و دیده‌اید.

جناب وزیر 

شما نمی‌توانید با چشم‌پوشی از وجود مشکلات عدیده، با توسل به گزارش‌های یوسف سلامی و حسینی بای و یا مهران رجبی و... منکر کمبودها و معضلات و درد و رنج این روزهای مردم را شوید.

بسیاری از قشرهای کم‌درآمد و تهی‌دست از اوضاع فعلی و نبود هیچ امکانی برای پیشگیری از ابتلا به این ویروس کذایی، خون گریه می‌کنند. 

تحمل این اوضاع آزاردهنده، چنان دشوار است که نباید با حرف‌های نسنجیده، داغ مردم را تازه کرد؛ همان بی‌تدبیری که در سخنان ناصواب وزیر صمت کاملاً مشهود بود!

نگارنده به جنابعالی قول می‌دهد که در صورت بودن شرایط و امکان لازم، همین مدیران صنایع و معادن، قیمت ماسک را به اندازه قیمت پراید خواهند کرد و شرایط دریافتش هم ارائه کارت ملی و نداشتن سوسابقه و داشتن مهر رای در شناسنامه باشد...! 

جناب وزیر 

داشتن صداقت تنها کلید اطمینان است؛ اگر می‌خواهید «ابرو» را درست کنید دیگر «چشم» را کور نکنید هر چند می‌دانم این تصمیم‌گیری نهایی درباره این موضوع در حدود اختیارات جنابعالی نیست. 

مجری اخبار شبکه یک، آماری را از کشور امریکا می‌خواند که چه جمعیتی از این کشور دچار ویروس کرونا شده‌اند و قرار است چه جمعیتی بمیرند، خبری که مو به تن سیخ می‌کرد. چندین بار از خود پرسیدم وقتی آمریکای پیشرفته با آن همه امکانات گسترده پزشکی و بهداشتی قرار است نابود شود پس چه به سر ما خواهد آمد...؟!

خدایا خودت به خیر کن...

  • جمشید پوراحمد