جمشید پوراحمد
لاکپشتها از وقتی به دنیا می آیند یک خانه دارند که متعلق به خودشان است، مهمان به خانه آنها نمیآید، وقتی به خواستگاری میروند، نمیگویند باید خانه داشته باشی، همسرش هرگز نمیگوید؛ باید خانه را به نامم بزنی! لاکپشتها با همسرشان جدا زندگی میکنند، همیشه سرشان در لاک خودشان است و به بقیه کاری ندارند..
چرا و به چه دلیل «فسیل» در فهرست فیلمهای پرفروش سینمای ایران قرار گرفته؟!
جواب دادن به این پرسش، مستلزم حضور بدون کنکور در یک دوره دانشگاه تخصصی شامل هنر، فرهنگ و جامعه است.
اینکه فرصتطلبی و مفتخوری در کشور ما، حضانت لازم ندارد، امری کاملا طبیعی است. اما آنچه شما خواننده عزیز را قطعاً شگفتزده میکند و شاید نیاز مبرم به تزریق واکسن «مگه میشه، مگه داریم» پیدا کنید، شنیدن روایت زیر است!
رفیقی دارم به نام «احمد کلاهدوزان»؛ از جنس مردانی که نسلشان رو به انقراض است،رفیقی به عظمت بیستون، با پاتوقی دنج و پر از آرامش به اعتبار و قدمتی هشتاد سال.
به خاطر دارم که «در» خلوتنشینی پاتوق دوستم احمد باز شد و غریبهای با شکل و شمایلی زشت که پلیدی از ریخت و قیامهاش میریخت، وارد شد!
متاسفانه خلق و خوی مهمانوازی احمد کلاهدوزان و گَنده دماغی من، حائلی برای این آشنایی شد و ما را خجالتزده این آشنایی کرد.
در اینکه مدیریت کشور به شکل ریشهای دچار آفت، خشکسالی و فلاکت است شکی وجود ندارد. اما آنهایی بهت و حیرت و شرمندگی حاصل از چنین مدیریتی بیشتر میشود که بفهمیم در مواردی حتی دست به فروش سرزمینمان به عراقیها شدهاند؛ کسانی که خاطره هشت سال جنگ و تجاوزشان، هرگز از یادمان نخواهد رفت. متاسفانه در بعضی موارد با چشمپوشی حتی ناموسی(!) برای این همسایگان فاقد فرهنگ و نزاکت، که وقاحت و بیشرمیشان به شکلی بسیار آزاردهنده، روحمان را میسابد.
مهمان پاتوق دوستم کلاهدوزان، مردک غریبه و مستهجن عراقی بود که تسلط کاملی هم به زبان فارسی داشت.
خودش میگفت که پیشنماز فاقد لباس روحانی در دو مسجد در عراق است و صدالبته اهل همه جور فرقهای…!
باورتان شود؛ آن مردک عراقی با جدیت گفت که مشغول نوشتن فیلمنامهای برای ادامه ساخت فیلم فسیل است!
او حتی آدرس چند مسئول مرتبط را داشت که برای اجازه ساخت قسمت دوم فیلم «فسیل» موافقت ضمنیشان را گرفته بود!
آهای…آهای؛ اهالی قدرت در کشور!
حال که من و ما هرگونه تحمیل را تحمل و هر زور و فشار، هر درد و رنجی، هر کمبود و نداری و هر خانهنشینی و بیکاری را تحمل کردهایم حالا باید مثل لاکپشت زندگی کنیم؟!
حضرات تصمیمگیر و سیاستگذار!
لطفاً پای بیگانگان را از کشور فردوسی، حافظ، سعدی، عطار، مولانا، ناصرخسرو، شمس تبریزی، پروین اعتصامی، ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، سنایی، رودکی و خیام، بِبُرید و حضور نامبارکشان را این مرزوبوم، ریشه کن فرمائید…
لطفاً!